رمان خوان
دانلود رمان
رمان هانتر
  • حجم: 5 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

توضیحات

در رمان هانتر می خوانیم که روزی روزگاری یه قصر جادویی وجود داشت که همه چیز در اون پژمرده میشد به جز روح یک پسرک. پسرک شش ساله بود وقتی دخترک اون رو دید. دخترک به همراه مادرش اومده بود تا غذای جشن رو برای خانواده اش حاضر کنه دخترک توی راهروها چرخ می خورد و پرسه میزد و با پاهای جوراب پوشش روی کف های مرمر عمارت پسرک سرسره بازی میکرد. اون پنج سالش بود جوان تر از اون که از دیدن طاق و سرستون های بزرگ و حیاط و باغچه های گل رز عمارت به به و چه چه کنه…

نام این اثر: رمان هانتر
نگارنده: پردیس ساکورا
سبک: عاشقانه، خارجی

قسمتی از رمان هانتر

دخترک به این طرف و آن طرف سر میخورد و تا وقتی مادرش کارش رو تموم کنه، خودش رو سرگرم میکرد؛ در حال که بیرون رعد و برق میزد. این همون زمستانی بود که مردم بوستون تا سالها بعد ازش حرف می زدند؛ تسلیم ناپذیر و مداوم. آسمون تاریک سوزن های تگرگ رو روی دیوارهای قلعه پرت می کرد و یخ با غضب به روی پنجره های قوسی شکل می کوبید.

دخترک به طرف یکی از پنجره های سبک گوتیک لیز خورد و دستش رو به شیشه ی سرد پنجره فشار داد. از دیدن سایه کوچیکی که روی تخت آفتابگیر کنار استخر، اون بیرون زیر بارون افتاده بود تعجب کرد؛ یه پسر. اون بی حرکت دراز کشیده بود و اجازه میداد بارون بدون هیچ مقاومتی روی سرش بباره. پسرک به سادگی شلاق های شکنجه گر تگرگ رو بر روی پوستش می پذیرفت.

اگه زخمی شده بود چی؟ یا بیهوش شده بود؟ یا مرده بود؟ آیا اصلا دخترک می دونست مرده یعنی چی؟ اون گاهی وقتا یه چیزایی در موردش می شنید، وقتایی که مامان باباش فکر می کردند اون نمی شنوه. محکمتر به شیشه کوبید. سر پسرک به آرومی به سمت اون چرخید. با بی حالی تقریبا انگار که دخترک هیچ اهمیتی نداشت.

خرید کتاب
40,000 تومان
https://romankhaan.ir/?p=701
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!