توضیحات
از کنار یه هیولا به کنار یه قاتل افتادم… قاتلی که فقط با خشونت اشناست. وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی، قاتل بیرحمی که جذابیت ازش منعکس بشه، زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو میشکنه یا تو رو… رمان نیلوفر آبی یه رمان ۴ جلدیه، هر جلد راجب همون شخصیت هاست و ادامه جلد قبلیه و شخصیت ها عوض نمیشن..
اسم رمان: رمان نیلوفر آبی
نویسنده این اثر: زهرا
ژانر رمان: عاشقانه، مافیایی
گوشه ای از داستان دانلود رمان نیلوفر آبی
حس متضادی داشتم. از اینکه پدرش یه کار خوب توی تهران پیدا کرده بود و قرار بود اسایش مال بیشتری داشته باشن، خوشحال بودم؛ اما از اینکه قرار بود دوست چندیدن ساله ام رو از دست بدم، بغض سنگین رو توی گلوم حس می کردم…به هر حال…حق نداشتم بخاطر خودخواهی خودم حالش رو خراب کنم.
کمدمون رو بستیم و بالاخره از رختکن بیرون رفتیم. سری برای نگهبای تکون دادم و از بیمارستان خارج شدیم. توی ایستگاه منتظر اتوبوس شدیم
– ارامش؟
نگاه به چهره دوست داشتت اش انداختم و گفتم:
– بله؟
شما کسی رو تهران ندارید؟
با سوالش تکون خوردم…ما هیچ کس رو تهران نداشتیم…اصل کسی رو نداشتیم که تهران سکونت کنه…اما، اون، اونم تهران بود…یعنی الان افکار مغشوشم رو پس زدم و گفتم:
– نه، همه فک و فامیل ما شیرازن..ما کسی رو تهران نداریم..چطور؟
– هیچ بابا..گفتم مثل این رمانا میرم اونجا یک از فامیلی که تو از قضا خیلی هم پولداره و خیلی شاخه عاشق من میشه…و القصه..