رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان نزار دنیا رو دیوونه کنم
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: رویا رستمی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 392

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان نزار دنیا رو دیوونه کنم از رویا رستمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

می خوام از دختری بنویسم که زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید. دختری که کلفت خونه ی مردی شد که تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه… روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست… چیزایی که قراره گرفتار کنه دختری رو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد… پانیذ 17 ساله: دختری آروم که قراره شجاع بشه و بلاخره فریاد بکشه… رامبد 27 ساله: خشن که به نظر میرسه دوست داشتنی نباشه اما اونم یه جا قراره دلش بلرزه…

خلاصه رمان : نزار دنیا رو دیوونه کنم

به آینه ای که درون راهروی طولانی طبقه بالا بود. خیره شد. خودش را بارها در این لباس سفید که دور آستین و روبان دور کمرش قرمز بود دیده زده بود. اما هر بار بغض می کرد. زندگی می کرد تا بدکاره نشود. تا کارتون خواب نشود تا رانده نشود از خانه هایی که تا رضای دوست داشتنی بود به گرمی آغوش باز می کردند و لبخند نمی رفت تا پانیذ مهربان رضا از خانه شان نمی رفت. کلفت شد با لباس سفید و دوردوزی قرمزش. هر روز به خودش نگاه می کرد و بغض سیب شده اش را قورت می‌داد. چون نه اشک داشت و نه آوا! دستی به موهای سیاه رنگش کشید.

چقدر رضا عشق می کرد وقتی پانیذ زیبا روی پاییش می نشست و بهانه گرفت تا موهای شب رنگش را شانه کند و رضا سخاوتمندانه در آن خرمن دلفریب دست می کشید و و می گفت: عشق عمو، چشم! زیبا بود و باور نداشت دلفریب بود و باور نداشت. بدبخت شد و باور کرد. لال شد و باور کرد. اشک نریخت و باور کرد. کتک خورد و باور کرد. زندگی را حسرت هایش را خشم هایش را، همه چیزش را باور کرد. به چشمان سبز کشیده اش خیره شد و در دل گفت: به کی رفتی که چشمات دل میبره و برای اون کابوس شدی؟ به کی رفتی که آزارش شدی و باور نداری؟

منو می بینی؟ پانیذتو، دختر تنهاتو می بینی؟ قورت داد آب دهانش را بارها و نرفت این سیبی که چندین مدتی است در گلویش بزرگتر می شد و نمی توانست جلویش را بگیرد! تکانی به خود داد. باید بیرون می رفت. هوای بیرون و تازگیش شاید افسون این غم‌ هایی که زندگیش را به بازی گرفته بود را کمرنگ می کرد. لبخندی غمناک تر از همه شب های بی کسیش روی لب آورد از آینه با حسرت جدا شد و به حیاط باشکوه خانه رفت. این حیاط عشقش بود.همیشه بر سر اینکه چه گلهایی را درون حیاط پای درخت ها و بقیه باغچه بکارد با باغبان پیر خانه‌ زادی خانه دعوا داشت…

خلاصه کتاب
می خوام از دختری بنویسم که زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید. دختری که کلفت خونه ی مردی شد که تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه… روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست…چیزایی که قراره گرفتار کنه دختری رو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد… پانیذ 17 ساله: دختری آروم که قراره شجاع بشه و بلاخره فریاد بکشه… رامبد 27 ساله: خشن که به نظر میرسه دوست داشتنی نباشه اما اونم یه جا قراره دلش بلرزه…
https://romankhaan.ir/?p=12670
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • بهشاد
    9 آذر -622 | 00:00

    سلام، آیا یه سایت برای دانلود رمانهای فانتزی ارائه می‌شه؟

  • اصغر
    9 آذر -622 | 00:00

    رمان خوندن به عنوان یه فرار از واقعیت یه قابلیتیه که توی سیستم هر کس هست.

  • حسین
    9 آذر -622 | 00:00

    دنیای رمان‌ها به من احساس آرامش میده که هیچ جای دیگه‌ای نمی‌تونم پیدا کنمش.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!