رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان نخ به نخ دود می کنم شب را
  • ژانر: #عاشقانه
  • نویسنده: مائده فلاح
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1955

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان نخ به نخ دود می کنم شب را از مائده فلاح با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

درست در مراسم شب عقد آرش با دختر دایی اش عکس هایی از رابطه پنهانی او با یکی از زنان فامیل پخش می‌شود زنی که برای همه فامیل ممنوعه ست! بعد از این ماجرا برادر بزرگتر آرش-“پیمان” ازش می خواد از اون دختر جدا بشه تا جلوی این رسوایی بزرگ رو بگیره ولی با مخالفت آرش، او با نقشه هایی خواهر کوچکتر آن زن ممنوعه رو وارد بازی احساسی با خودش می کند…

 

خلاصه رمان : نخ به نخ دود می کنم شب را

لرزیدن گوشی در دستم را حس می کردم و حتی صدای ریز ناشی از این لرزیدن به گوشم می خورد، ولی نمی خواستم از خواب دست بکشم؛ سرسختانه مقاومت می کردم تا کسی که پشت خط است از زنگ زدن دست بکشد. از سماجت آرا خبر داشتم، با اینکه تماس قطع شده بود، اما مطمئن بودم دوباره تماس خواهد گرفت. به دنبال این فکر چشمانم را باز کردم و اول از همه نگاهم به ساعت افتاد. نیم ساعت از دو شب گذشته بود، قرارم با آرا درست ساعت یک بود. و من حق داشتم.

زیر قول و قرارمان بزنم و تماسش را جواب ندهم. سرم را بلند کردم و نگاهی به اطرافم انداختم. هر کس من را می دید می فهمید که یکدفعه خوابم برده است. به جای سر، پایم رو بالش بود و اریب روی تخت دراز کشیده بودم. بلند شدم و نشستم تا گوشی را روی میز بگذارم و اینبار راحتتر بخوابم، اما گوشی دوباره لرزید و دوباره همان صدای ریز لرزیدنش به گوشم خورد. با بیحالی تمام انگشتم را روی صفحه کشیدم. سریع گوشی را بالا آوردم. و در حالی که تمام تلاشم را می کردم صدایم حتی تا دو قدم آنطرفتر هم نرود غریدم.

-آرا من خواب بودم، قرارمون ساعت یک بود، الان یک ساعت و نیم گذشته، منم امشب هیچی ندارم برات اعتراف کنم، اصلاً هیچی به ذهنم نمیرسه! مظلوم گفت: -به خدا مهمون داشتیم، تا همین الان داشتم کاسه بشقاب پاک می کردم. گول مظلومیت صدایش را نخوردم: -به من چه؟ مگه تو از قوانین شرط و شروطمون میگذری که
من بگذرم؟ مظلومتر از قبل گفت: -خب میتونی به جای پنج تا اعترافی که مونده، چهارتا اعتراف بکنی تا یر به یر بشیم! اگر ترس بیخواب شدن مژگان نبود حتماً یک جیغ بنفش می کشیدم…

خلاصه کتاب
درست در مراسم شب عقد آرش با دختر دایی اش عکس هایی از رابطه پنهانی او با یکی از زنان فامیل پخش می‌شود زنی که برای همه فامیل ممنوعه ست! بعد از این ماجرا برادر بزرگتر آرش-"پیمان" ازش می خواد از اون دختر جدا بشه تا جلوی این رسوایی بزرگ رو بگیره ولی با مخالفت آرش، او با نقشه هایی خواهر کوچکتر آن زن ممنوعه رو وارد بازی احساسی با خودش می کند...
https://romankhaan.ir/?p=5340
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • بهتام
    9 آذر -622 | 00:00

    خواندن کتاب‌ها از ازدیاد دانش، افزایش تمرکز و بهبود سلامت روانی برخودار هستند.

  • ایلا
    9 آذر -622 | 00:00

    رمان‌ها مثل حرکات روی صفحه‌ی مایحتاج هستند، از هر زاویه‌ی دیگری چیزی به دست نخواهی آورد.

  • حمید
    9 آذر -622 | 00:00

    خوندن رمان یک لذت بی‌نظیر برای منه، محلی برای دل‌به‌دل بودن با شخصیت‌های فوق‌العاده و پرشور، با دنیای آنان.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!