رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان میم مثل مادر
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده: غزل قاف
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 568

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان میم مثل مادر از غزل قاف با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

میم مثل مادر داستان اشتباهات و خودخواهی آدم هاست؛ خودخواهی هایی که موجب نابود شدنِ زندگی چندین نفر میشه… یه زندگی بیست و چند ساله، با باورهای بیست و چند ساله در عرض یه روز نابود میشه و این، یه فاجعه‌ی بزرگه…! امیرعلی و یاشار، شاید دو سر اصلی این داستان باشن که زندگیشون طی اتفاقاتی به هم گره میخوره. اما چطور؟!

خلاصه رمان : میم مثل مادر

مشغول کلنجار با ناخن شکسته اش بود و معذب از نگاه خیره ی ” او “، سرش را پایین انداخت و جو سنگینی در فضا پایدار بود که گویا هیچ جوره قادر به شکستن نبود ! از خجالت رو به ذوب شدن بود که بالاخره صدای – خش دار افسون بلند شد و جانش را خرید : یه آب برام میاری ارغوان؟ با کمال میل فوری از جایش بلند شد _آره حتما! و با گام هایی بلند خودش را به آشپزخانه رساند و با آن نفس عمیقی کشید… هرگز تا این حد افسانه را غریبه نمی دانست اما، رفتارهای او به قدری تغییر پشت غریبه هم غریبه تر به نظر می رسید! لیوانی برداشت. زیر شیر آب گرفت و کمی از آن را نوشید تا بغضی که

درون گلویش بود را از بین ببرد اما… فوری قطره اشکی که بر روی گونه اش ریخته شد را پاک کرد و آبی به صورتش زد… دلش این افسانه را نمی خواست… او عمه افسانه ی خودش را می خواست! همانی که مانند مادرش بود؛ همان! نه این افسانه ای که… با حرص دماغش را بالا کشید؛ لیوان آبی برداشت و به سالن رفت. و باز هم نگاه خیره ی “او”! لیوان آب را به دست افسون داد؛ افسون جان.. افسون لبخندی تصنعی بر لب نشاند و زیر لب تشکری کرد… ارغوان هم با اعصابی خراب دوباره کنار او نشست و نگاهش را به ناخن بیچاره اش داد! خواست دوباره با آن مشغول شود که با شنیدن صدای ” او ”

مبهوت در همان حال ماند و چه بزرگ شدی ارغوان ! خارج بهت ساخته انگار..کجا بودی ؟ آها لندن! لندن بدجور بهت ساخته ظاهرا…! طعنه میزد؟ پاسخی نداشت که افسانه… یه مقدار رعایت کن لطفا… افسانه لبخند تمسخرآمیزی بر لب نشاند و گفت : عه ! مگه من چی گفتم؟ نگاه خیره اش را به ارغوان داد و پرسید : ارغوان تو بگو… من حرف بدی زدم؟ ارغوان با گیجی نگاهش می کرد..باید پاسخش را می داد ؟! افسون آهی کشید و گفت: افسانه… برای چی برگشتی؟ -نمی خواستی برگردم؟… اگه دوست داری برم! کلافه گفت: منظورم این نیست… می دونی که… افسانه پوزخندی زد و میان حرفش پرید…

خلاصه کتاب
میم مثل مادر داستان اشتباهات و خودخواهی آدم هاست؛ خودخواهی هایی که موجب نابود شدنِ زندگی چندین نفر میشه... یه زندگی بیست و چند ساله، با باورهای بیست و چند ساله در عرض یه روز نابود میشه و این،یه فاجعه‌ی بزرگه..! امیرعلی و یاشار، شاید دو سر اصلی این داستان باشن که زندگیشون طی اتفاقاتی به هم گره میخوره. اما چطور؟!
خرید کتاب
21,800 تومان
https://romankhaan.ir/?p=9145
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
نظرات
  • بهشاد
    9 آذر -622 | 00:00

    من خودم از خوندن رمان های در سبک های مختلف مثل تاریخی، عاشقانه، جنایی، تخیلی و … لذت می‌برم.

  • آریا
    9 آذر -622 | 00:00

    با خواندن یک کتاب، فضای دنیایی ویژه‌ای نرمالی می‌یابیم که بهتر است هر چه زودتر به آن بپردازیم.

  • اعظم
    9 آذر -622 | 00:00

    خوندن داستان کوتاه یک شلوغ کننده‌ی خوب ذهنیه، میتونی از فضای کاری و برنامه‌ریزی زندگی فرار کنی.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!