توضیحات
ماهرخ در رمان میراث من عذاب، به رسم قدیم بعد از فوت همسرش به عقد برادرشوهرش امیر حسام در میآید. در حالیکه هر دو از این وصلت ناراضیند و امیرحسام و خواهر ماهرخ همدیگر را دوست دارند…
اسم رمان: رمان میراث من عذاب
نویسنده این اثر: سحر منصوری
ژانر رمان: عاشقانه، اجباری
گوشه ای از داستان رمان میراث من عذاب
مامانم و حاج خانوم که جلومون ایستادند؛ مسیر نگاهم شکسته شد و نگاهم رو از امیرحسام گرفتم و به چشم های مادرم که اشک توشون حلقه زده بود و شاید منتظر یه تلنگر کوچک بودند تا روی گونه اش سرازیر بشه، نگاه کردم. مامانم بدون مکث بغلم کرد و دستهاش رو، دور شونه ام حلقه کرد.
کینه ای نبودم! اما نتونستم، مثل خودش بغلش کنم یا دستهام رو، دور کمرش حلقه کنم. مگه نه این که مادر غمخوار بچه هاشه؟ پس چرا اون زمانی که بهش احتیاج داشتم، به جای این که کنارم باشه جلوم وایستاد و توی دهنم زد که لالمونی بگیرم که لام تا کام حرفی نزنم که بشم عروسک خیمه شب بازی این جماعت که مثلا دارند در حقم مردونگی می کنند.
مردونگی! پوزخندی که روی لب های برجسته و ترک خورده ام ظاهر شد، دست خودم نبود. این جماعت با سوزندن روحم مردونگی کردند. مگر همیشه مادرم نمی گفت؛ می شه در دروازه رو بست اما نمی شهدهن این جماعت رو بست؟