توضیحات
کامیار در رمان میان عشق و آینه، پسر خشنی است که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق شه و همون شب اول عروسی…
نام این اثر: رمان میان عشق و آینه
نگارنده: دوشیزه
سبک: عاشقانه، ازدواج اجباری
قسمتی از رمان میان عشق و آینه
به محض روشن شدن همه چهار چراغ مودم و ظاهر شدن علامت وای فای رو صفحه گوشیش، برنامه رو باز کرد و با خشمی که سعی می کرد از انگشتاش به کیبورد منتقل کنه تایپ کرد: «تا آنلاین شدی تماس بگیر…کار فوری دارما…»
نگاهی به ساعت آخرین آنلاینش که یه ربع پیش بود انداخت و با کلافگی بلند شد رفت تو آشپزخونه… دونه دونه کابینتا رو باز کرد به دنبال ظرف قهوه…
صدای برخورد شدید در کابینت که تو آشپزخونه پیچیده بود، اعصابش و متشنج تر می کرد و حالش و وخیم تر…آنقدری که حتی حاضر بود تک تک ظرفایی رو که به جای ظرف قهوه جلوی چشمش میومد و خورد و خاکشیر کنه…بالاخره تو یکی از کابینتا پیداش کرد و کشیدش بیرون…مخزن قهوه جوشی که برای اولین بار داشت استفاده میشد و از آب و قهوه پر کرد و فنجون و گذاشت زیرش در حالی که می دونست قهوه دستگاهی جای قهوه های اصلی که خاطره براش درست می کرد و نمی گیره…
اینبار تو سکوت عذاب آور خونه جدیدش صدای ضعیفی رو می شنید که می تونست بیشتر از برخورد در کابینت به بدنه چوبیش عذاب آور باشه…صدای تیک تیک ساعتی که با هر ثانیه داشت بهش یادآوری می کرد، لحظه به لحظه بیشتر به روز موعود نزدیک میشه…روزی که می تونه بدترین روز زندگیش باشه…روزی که می تونه شروع بدترین روزهای زندگیش باشه..روزی که مرگ آرزوهایش رسمیت پیدا می کنه…