توضیحات
رمان موسیقی شب درباره دختری به نام روژان است که میره خونهی مامان بزرگش تا بهش زبان فرانسوی یاد بده. همونجا شبا از پشت دیوار همسایهی بغلی آهنگای یه پسر ناشناس رو گوش میداده و دل به صدای پسره میبازه در صورتی که اصلا اونو ندیده.. توی ذهنش به پسره لقب پسر موزیکال میده..پسر موزیکال به عنوان روانشناس سرِ راه روژان سبز میشه و روژان هم بدون اینکه بدونه این همون پسره هست ماجرای عاشقی خودش رو تعریف میکنه …!
نام این اثر: رمان موسیقی شب
نگارنده: طوفان خاموش
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان موسیقی شب
تقری یک هفته از کنکورم گذشته بود… تو اتاقم داشتم ناخونامو (که هر کدوم سه متر شده بود ) رو سوهان میزدم… واقعا حوصلم سر رفته بود… یدفه از توی سالن صدای آه و ناله ی مامان بزرگم اومد بیرون … وای پس خوش گذرونی امروزم فراهم شد… پریدم بیرون ..
مامان بزرگم با دیدن من چشمکی زد و دوباره به آه و ناله کردن ادامه داد… منم با یه لبخند شیطانی رفتم جلو و گفتم…
_الهی قربونت برم گلی جونم (اسم مامان بزرگم گلتاب هست من گلی صداش میزنم)
چقدر رنگت پریده تو این یه سالی که من واسه کنکور درس می خوندم کسی نبوده بهت برسه پوست و استخوان شدی.!!..
یدفه بابا و مامانم از توی اتاقشون اومدن بیرون ..
بابا _خانوم جون چی شده؟؟؟
گلی جون_ من دیگه سنی ازم گذشته نمی تونم آشپزی کنم یکی هم پیشم نیست کمکم کنه…از بس نون خشک خوردم دارم میمیرم …!!
بابا_ من که صد بار بهتون گفتم بیاین با ما زندگی کنین هم از تنهایی در میاین هم ما خوشحال میشیم .!!