رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان من نامادری سیندرلا نیستم (جلد اول)
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: بهاره موسوی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1237

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم (جلد اول) از بهاره موسوی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

سمانه زیبا ارام و مظلوم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که علاقه ای به او ندارد و سه بچه تخس که قراره سمانه رو فراری بدند.

خلاصه رمان : من نامادری سیندرلا نیستم

“امیر علی” نگاه دوباره ای به تیپ امشبم کردم هرچی در آینه به دنبال امیر علی همیشه بودم کمتر پیدا می کردم… کاش میشد مهمانی را کارش را یکسره می کردم و برای حضورم بهانه ای جور می کردم ولی حیف که همه راه ها را به رویم بستن و اجبار به رفتنم کردند چون تمام بچه های دانشگاه و مطب همه در آنجا حضور داشتند و نمیشد که خودم در آنجا نباشم و با آنها خداحافظی نکنم. مسافت خانه تا محل مهمانی سه ربع ساعتی طول کشید تا بلاخره به محل مورد نظر رسیدم بعد از پیاده شدن از ماشین وقفل کردن آن خودم را به محل جشن رساندم.

با ورودم به جشن همه بچه ها و دوستان دوره ام کردند و من مجبور بودم یکی یکی پاسخگو همه آنها باشم. نفر آخری فرهان دوست مشترک من و برادرهایم بود که نوشیدنی به دست نزدیکم شد و به شوخی گفت: هی پسر حالا تو داری میری نمیخوای واسه خواستگاری من حضور داشته باشی. با این حرفش لبخند خسته ای زدم و گفتم: حالا عروسی یه چیزی ولی خواستگاری چرا من باید حضور داشته باشم. با این حرفم فرهان خنده ای کردو گفت: ناسلامتی تو برادر عروسی بلاخره علیرضا بعد دوسال که بهش می گفتم دیروز جوابم رو داد و اجازه صادر شد.

با این حرف فرهان مبهوت بهش خیره شدم که دستی به شانه ام کوبید و از من فاصله گرفت. چطور ممکن بود به این سرعت امکان نداره رها راضی بشه اینارو با خودم تکرار می کردم ولی از طرف دیگر عقلم به صدا درآمد. چرا نباید ازدواج کنه اتفاقا بعد رفتنت خیلی سریعتر از چیزی که فکرشو کنی جواب مثبت رو میده پس دوباره میمونه منتظرتو. نمی دانم چقدر در افکار خودم غرق بودم که دیدم حسابی گیج شده ام و یکی بدتر از خودم بهم نزدیک شده است و آن هم حسابی گیج و بی عقل است. آن لحظه کسی را می خواستم که فقط تمام خشم و غضبی را…

خلاصه کتاب
سمانه زیبا ارام و مظلوم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که علاقه ای به او ندارد و سه بچه تخس که قراره سمانه رو فراری بدند.
https://romankhaan.ir/?p=12774
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پدرام
    9 آذر -622 | 00:00

    من می‌خواستم بدونم چه رمان‌های جدیدی به تازگی دارند منتشر می‌شوند؟

  • پرنده
    9 آذر -622 | 00:00

    خوندن رمان‌ها مثل اینه که به یه پازل علاقه‌مند باشی و هر تکه رو به محلش بچسبونی تا در نهایت تکه‌ها به هم قرار بگیرن، عالیه!

  • پرستار
    9 آذر -622 | 00:00

    معمولاً من الان که خسته شدم، یه رمان ترسناک یا جنایی میخونم، پر از مخوف و مرموزه!

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!