رمان من فرق دارم

توضیحات

من اسمم پارمیداس و شخصت اصلی رمان من فرق دارم هستم. من با مادر و پدرم زندگی می‌کنم؛ تک دخترم و از این موضوع خوشم میاد. توی دانشگاه درس می‌خونم؛ دلم می‌خواد طراح بشم. من همیشه توی دانشگاه با یکی از هم‌دانشگاهیام در حال جنگم؛ استاد از دست کلکل‌های ما کلافه شده. دوستم که نیست بهتره بگم دشمن! اسمش…

اسم رمان: رمان من فرق دارم
نویسنده این اثر: آرمیتا حسینی
ژانر رمان: عاشقانه

گوشه ای از داستان رمان من فرق دارم

با مادر جلوی تلویزیون نشسته بودم و مادرم دوباره من رو نصیحت میکرد و من از این کار متنفر بودم. گوشم رو
گرفتم و گفتم..
– مامان گوشم پر شد از حرفهای تکراری!
– دختر به خاطر خودت میگم اصلا دیگه نمیگم.
– بهتر شد میرم اتاق.
از جام بلند شدم و به اتاق رفتم؛ روی میز تحریرم نشستم. می خواستم یه رمان درباره ی خودم بنویسم.

من اسمم پارمیداس و با مادر و پدرم زندگی میکنم؛ تک دخترم و ازاین موضوع خوشم میاد. توی دانشگاه درس میخونم؛ دلم میخواد طراح بشم. من همیشه توی دانشگاه با یکی از همدانشگاهیام در حال جنگم؛ استاد از دست کل کل های ما کلافه شده. دوستم که نیست بهتره بگم دشمن! اسمش آرشه.

مارسا دوست صمیمیه منه و من عاشقشم توی همه چی پا به پای هم هستیم. با صدای کوبیدن در صورتم رو برگردوندم مارسا بود:
– سلام دوست خوشگل من! چیکار میکنی؟
– مرسی خوبم! داستان مینوشتم.
– حالشو داری بریم بگردیم؟
– حتما! برم آماده بشم.
– ببینم چی نوشتی؟
زود به سمت دفترم رفتم و برداشتمش. و رو به مارسا گفتم:
– نه تموم نشده…