توضیحات
رمان معمر، داستان پیرمردی در میان شوریدگی از جنس نفرت است که قلب فرتوتش زیر آواری از خاطرات تلخ گذشته شکسته شده! با هجوم یک اتفاق ناگهانی به راحتی استشمام میکند بوی تعفن و رغبت انگیز عشقی کهنه را؛ اما دروازهی قلبش قفلی دارد از تبار کهنگی که هیچکس توان عبور از آن را ندارد. بلکه شاید باشد چشمان شهلایش کلید همان دروازهی خاک خورده…
اسم رمان: رمان معمر
نویسنده این اثر: ریحانه نصیری
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی
گوشه ای از داستان رمان معمر
به عادت هر روزه اش چای خوش رنگی در همان لیوان محبوبش که جنس و زنان رویش تباری از چین داشتند دم کرد و بین دست های چروکیده و لاغرش گرفت. عطر چای وقتی به بینی صاف و متناسبش می خورد، حس خوبی در جای جای بدنش شکل می گرفت. او را به دوران کودکی اش سوق می داد.
زمانی که پدرش در حیاط خانه می نشست و مادرش برای او چای تازه دم جلویش می گذاشت تا خستگی یک صبح تا شب کار کردن از تنش بیروم رود. بوی آن چای همیشه در خانه پر مهر و صفایشان بود. با یادآوری خاطرات گذشته، خنده ی محوی روی صورت زیبا و پیرش نشست.
قدم زنان از آشپزخانه کوچک سه گوشه اش بیرون آمد و روی مبل تک نفره چرمی نشست. به گلدان حسن یوسفش که برای او از همه عزیزتر بود نگاه عاشقانه ای کرد. او به عشق اعتقادی نداشت؛ اما همیشه بدون آنکه خود از آن آگاه باشد به گیاه هایش و تک عروس هلندی ای که در قفس سفید نگه می داشت تا همدم و همراز او باشد عشق می ورزید.