توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان مردی که حرف میزند اثر ماریو بارگاس یوسا پی دی اف PDF رایگان اندروید و ایفون
داستان روایت زندگی دانشجویی است که زندگی متمدن را ترک میکند و برای بومیان آمریکایی تبدیل به “یک قصه گو” میشود. این رمان غربزدگی مردمان بومی را از طریق مطالعات انسانشناسی نشان میدهد و این تصور را که فرهنگهای بومی غیرقابل تغییر هستند را زیر سوال میبرد …
خلاصه رمان : مردی که حرف میزند
بعد، آدمهای روی زمین مستقیماً به سوی خورشیدی که فرو میافتاد شروع به حرکت کردند قبلاً آنها هم آرام و بیحرکت بودند. خورشید، چشم آسمانی آنها، بیحرکت بود. بیدار، پیوسته باز ما را مینگریست و هوای جهان را ملایم میکرد. روشنایی اش را با آن که خیلی شدید بود تاسورینچی می توانست تحمل کند. از بیماری اثری نبود، بادی نبود. زنان فرزندانی پاک به دنیامیآوردند. تاسورینچی اگر میخواست چیزی بخورد دستش را در رود فرو میبرد و از آن سابالویی پر جنب و جوش بیرون میآورد؛ یا بی آن که نشانه بگیرد پیکانش را پرتاب میکرد. چند قدمی در جنگل پیش میرفت و اندکی بعد یک بوقلمون کوچک، یک کبک، یا یک آگامی که
به ضرب پیکان سوراخ شده بود مییافت همواره چیزی برای خوردن یافت میشد. جنگی نبود. رودها لبریز از ماهی بودند، و جنگلها پر از جانوران. ماشکوها وجود نداشتند افراد روی زمین قوی فرزانه بی دغدغه و متحد بودند. آنها آرام و بی خشم و خروش بودند. پیش از آن که من بعداً بیایم. آنهایی که از این دنیا میرفتند بر میگشتند تا وارد بدن بهترین ها شوند. به این ترتیب هرگز کسی نمیمرد تاسورینچی میگفت هنگام رفتن است. در ساحل رود پایین میرفت و با برگها و شاخه های خشک بستری برای خود درست میکرد و از او نگورابی سقفی برایش میزد در اطراف آن پرچینی از نی های نوک تیز میساخت تا رونسوکو که در ساحل پرسه میزد
جسدش را نخورد. میخوابید میرفت و اندکی بعد باز می گشت و آن وقت در خانه کسی که بیشتر شکار کرده بود، بهتر جنگیده بود یا بهتر به عادات و رسوم احترام گذاشته بود مستقر میشد افراد روی زمین با هم زندگی میکردند در صلح و صفا مرگ، مرگ نبود. رفتن و بازگشتن بود به جای این که آنها را ضعیف کند قوی ترشان میکرد، عقل و نیروی کسانی را که میرفتند به آنها که میماندند میبخشید تاسورینچی میگفت: «ما هستیم و خواهیم بود. به طوری که میگویند ما نخواهیم مرد کسانی که میروند دوباره باز می گردند. آنها این جا هستند. خود ما هستند.» مردم روی زمین اگر این قدر پاک بودند پس چرا به راه افتادند؟ برای این که …
نشانی اصلی این پست در سایت رمان بوک به آدرس: رمان مردی که حرف میزند