توضیحات
اتابک بزرگ در رمان قمار باز، تو مهمونی شرکت میکنه و برا اولین بار دخترشو که همه جا صحبت از زیباییشه میبره. اما زیادی به خودش مغرور شد و تو قماری که زدن سر دخترش شرط بست و اونا به صدرا صداقت قمار باز قهار میبازه…
اسم رمان: رمان قمار باز
نویسنده این اثر: لعیا علی عسکری
ژانر رمان: عاشقانه، غمگین، طنز
گوشه ای از داستان رمان قمار باز
از پله ها بالا رفتم و رفتم سمت اتاق خوابم. لباسمو درآوردم و با لباس های کارم عوض کردم. رنگ ها رو برداشتم و رفتم سمت اتاق کار. صفحه رو روی بوم قرار دادم و رنگ ها رو روی صفحه رنگ ها به مقدار کم ریختم. اره امروز وقتشه باید نقاشی کنم. قلم رو برداشتم و آروم شروع کردم به کشیدن. اول حالت صورتش. بعد موهاش، چشماش که نیمیش زیر موهاش بود. بینیش، لبش، حالات چونش، ختی دستبند چرمش. همه رو به وضوح یادمه.
چند شبه که همین خوابو می بینم. خواب تصویری از یه پسر، یه دستش توی موهای خیسشه و با یه پوزخند زل زده به من. نمی دونم چرا ولی چند شبه خوابشو می بینم و امروز بالاخره وقتش بود که نقاشیش کنم. از صفحه دور شدم. خود خودشه. هه آقای رویایی. به حقیقت خوش اومدی. ساعت رو نگاه کردم. سه ساعته که دارم بی وقفه کار می کنم.
صدای بابا رو می شنوم که پی در پی صدام می کنه.
بابا: آسنات، آسنات
من: بله بابا من اینجام.
نقاشی رو پشت پرددم و در دورترین نقطه پنهان کردم. از اینکه بابا بخواد نقاشی منو ببینه و بعد در موردش نظر بده زیاد خوشم نمیومد. خصوصا این نقاشی که از خواب منه. از اتاق کار اومدم بیرون. قفلش کردم و کلید طلاشو که مثل گردنبند بود به گردنم آویزون کردم.