توضیحات
رمان فقط برای من بخون درباره دختری تنها است که به خاطر احساس دینی که به یه پسر داشت، مجبور بود به یه خواسته تن بده ولی عشق در قلبشو زد…
نام این اثر: رمان فقط برای من بخون
نگارنده: آسایا آریایی
سبک: عاشقانه، اجتماعی، همخونه ای
قسمتی از رمان فقط برای من بخون
رو سنگ قبر آب ریختم. گل هایی که خریده بودم رو پرپر کردم. اینجا خونه ی مادرم بود. مادری عزیز و نمونه…مادری عاشق مثل تمام مادرای ایرانی که 4 ماهه منو تنها گذاشته و رفته پیش پدرم…پدری که عاشق خانواده اش بود. و اما من آنابیتا سعادت 22 ساله ی با چشمای بین قهوه ای و عسلی که خیلی ها از قشنگیشون حرف می زدن. صورت گرد و استخوانی دارم با هیکل خوبی که به قول دوستام از اون شاسی بلندها هستم و لبهایی که خدا خودش برام پروتز کرده….
من زاده ی عشقم از پدری هنرمند و مادری مهربان. پدرم آهنگساز بود؛ نه در حد بتهوون ولی خیلی از همسن و سالاش با آهنگ های که ساخته بود، خاطره داشتن. زندگیمون آروم بود. اقوام پدری نداشتم چون پدرم هم تک فرزند بود. ولی اقوام مادری با ازدواج مادرم مخالف بودن و می گفتن افت داره که مادرم با یه مطرب وصلت کنه. این شد نتیجه تنهایی الان من.
مطرب…چه جالب…به هنرمند چه لقب هایی که داده نمیشه. پدرم رو تو صانحه رانندگی از دست دادیم. ولی مادرم مدتها بود که با سرطان دست و پنجه نرم می کرد. این اواخر که واسه شیمی درمانی می رفت دیگه نای حرف زدن هم نداشت. قسمم می داد که دیگه بیمارستان نبرمش…