توضیحات
داستان رمان فقط برای انتقام، دربارهی پلیس جوانی به نام مهران است که همسرش را به قتل میرسانند و او با بررسی پروندهی قتل همسرش متوجهی حقایقی در رابطه با گذشتهی او و برادر خودش میشود…
نام این اثر: رمان فقط برای انتقام
نگارنده: شیما فراهانی
سبک: پلیسی
قسمتی از رمان فقط برای انتقام
بعد از این که تماس رو قطع کردم، یاد دو سال پیش افتادم. یاد روزی که مهرداد اومد و به ما گفت که برای همیشه می خواد بره آلمان. پدر و مادرم اولش یکم ناراضی بودن چون که به من و مهرداد خیلی وابسته هستن؛ ولی بعدش قبول کردن… مهرداد قبل از رفتنش یه چند وقتی بود یکم ناراحت و عصبی بود. انگار که یه غصه ای داره و از چیزی ناراحت.
یه چند باری ازش پرسیدم که چشه؛ ولی از گفتن تفره رفت و می گفت که مشکلی نداره. بعد از این که رفت آلمان ما دیگه کمتر اونو دیدیم. ولی وقتی هم که برمی گشت، شده بود همون مهرداد قبل. همون قدر شاد و سرزنده…هر چی من صبور و آروم هستم؛ مهرداد شلوغ کار.
از فکر خودم یه لبخند محو نشست روی لبم و با خودم گفتم دیگه وقتش کار و تعطیل کنم و برم خونه برای امروز دیگه کافیه… از اداره بیرون زدم و راه خونه رو در پیش گرفتم. وقتی وارد خونه شدم مادرم رو داخل پذیرایی دیدم.