توضیحات
رمان عظمت عشق، روایت عشق پر تب دامون و باران است که بنا به دلایلی سال ها از هم جدا می افتند ولی دنیا کوچیک تر از اونیه که جلوی عظمت عشقشون قد علم کنه… روایت رازی که عظمت عشق رو به تصویر می کشه و… پیچیدن سرنوشت عشق دامون و باران در سرگذشت آن راز و …
نام این اثر: رمان عظمت عشق
نگارنده: زهرا بیگدلی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان عظمت عشق
لبخند تلخی به مهربونی و نگرانی های بی موردش زدم. دو مرتبه بوسیدمش و از خونه بیرون زدم. انگار مامان از یاد برده بود، من دیگه قلبی ندارم که بخوام بهش فشار بیارم. من قلبم رو چهار سال پیش توی شیراز با تمام وجود تقدیم دامون کردم. دامونی که مثل یک خواب شیرین اومد و مثل یک کابوس تلخ رفت…
فکرم مثل خیلی از روزهای این چهار سال کشیده شد به اون روزها…زمان گذشته…
– ریحان نمیای اینور؟
– اوم! چر میام. وایسا اف اف و بزنم به مامانم خبر بدم.
به سمت خونشون رفت. ریحان بهترین یا بهتره بگم تنها دوستم بود. خونشون روبروی خونه ما بود.
ولی بیشتر اوقات خونه ما بود. کنار خونه ما یه باغ انار بزرگ بود که از حیاط ما توسط یه در کوچیک به هم راه داشتند. علتش هم این بود که خونمون قبلا برای صاحب باغ بوده که پدربزرگم ازشون خریده بود. یه خونه نسبتا بزرگ با سه سالن مجزا که بعدها به صورت سع سوئیت تغییر شکل داد.
