توضیحات
در خلاصه ابتدایی رمان عطر یوسف شمیم یاس می خوانیم… از اینجا تا عرض جغرافیایی تو، هر چقدر می خواهد طول بکشد؛ حساب مساحت انتظار با من. انتظار، زیباترین نقاشی دنیاست. وقتی، حاصل تصویرش …. تو باشی. عطر تو … رایحه ی من ….. وقتی به هم سازند .. شوره زار را گلستان می کنند. لبخند و بگیر از من یا بغض منو تن کنتو عاشقمی یا نه؟
نام این اثر: رمان عطر یوسف شمیم یاس
نگارنده: گیسوی پاییز
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان عطر یوسف شمیم یاس
سر به زیر برزمین و زمان لعنت میفرستم. دوست ندارم سر بلند کنم و باز چشمم به سفره ی پر زرق و برق جلو رویم بیفتد. لباس عروس تنم حس نفرتم را دو برابر میکند. تور سفید روی صورتم کلافگی ام را صد چندان می کند و من با حرص نفسم را فوت میکنم. شاید از شدتش کاسته شود؛ اما نمی شود.
از صدای نفس های مرد کنارم مشمئز میشوم و با تنفر خانه کرده در چشمانم از داخل آینه ی سفره عقد برایش خط و نشان می کشم. اما در او اثر ندارد سر خوش می خندد و مرا بیشتر از قبل در خود مچاله می کند. کاش می توانستم نگاهم را در جمعیت بچرخانم اما نه توانایی نگاه کردن به چشمان پر اشک مادر را دارم نه سر به زیر افتاده ی آرمین را.
میدانم روزبه کنار آرمین ایستاده و بعد از سال ها برادری می کند در حقش و رزا گوشه ای بر دیوار تکیه زده و به یقین از حرص دستانش را مشت کرده و بی قرار است و پدر نگرانی نگاهش هیچ تاثیری در من ندارد. من با قبول این ازدواج…