رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان عشق دیرینه (جلد اول)
  • ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
  • نویسنده: ناشناس بی احساس
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 924

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان عشق دیرینه (جلد اول) از ناشناس بی احساس با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

راجع به یک زنی هست که دخترش تو مهد توسط یکی از همکلاسی هاش که بچه ان بوسیده میشه و زن میاد مهد برای شکایت با بابای مجرد پسر آشنا میشه و ازش کینه میگیره این در حالی که بابای مجرد…

خلاصه رمان : عشق دیرینه

در ورودی مهدکودک رو، با اضطرب باز کردم. با دیدن یسنا کوچولوم، که روی مبل نشسته و تو بغل مربیش جمع شده بود، قلبم داشت مچاله می شد. با ترس رفتم سمتش و اونم با دیدنم از بغل مربیش پرید پایین و دویید سمتم. نشستم رو زانوم و محکم بغلش کردم. محکم گردنم رو بی ن دستای کوچولوش گرفته بود و گریه می کرد. نگران، کمی از خود م جداش کردم و یه وارسی کل ی با چشم انجام دادم: جانم دخترم… -گریه نکن بگو چی شده؟ -اون پسله منو بوسید… مات تو چشمای یسنا نگا کردم.

پسره یسنا رو بوسیده؟ به معنای واقعی هنگ کرده بودم. گیج به جایی که اشاره کرده بود نگاه کردم، تازه متوجه مرد هیکل درشتی شدم که روی مبل نشسته بود و پسر بچه بورچشم رنگی ای رو بین بازو هاش گرفته بود. نگاهم بین یسنا و پسره در حال گردش بود که یسنا، دوباره با گریه گردنم رو محکم گرفت و گفت: – خواستم مشل سما که اونطفه زدی تو تهن اون مرده منم بزنمس اما نداشت…(خواستم مثل شما که اون دفعه زدی تو دهن اون مرده بزنمش اما نذاشت) کم کم اخمام رو کشیدم توهم.

آروم دستای یسنا رو از دورم باز کردم. به مربیش نگاه کردم و گفتم: – ببرش تو اتاق . به یسنا نگاه کردم و گفتم: – با ستاره جون برو من صدات می کنم، باشه؟ درحالی که چشمای خوشگلش خیس بود و اشکای روی گونه هاش، عین مروارید غلطون بودن، “باشه” بامزه ای گفت و رفت سمت مربیش و باهم رفتن. وقتی از رفتنشون مطمئن شدم، از جام بلند شدم. مدیر مهد با نگرانی شروع کرد به تندتند توضیح داد: -باور کنین اینطوری نیست. یه برخورد ساده بوده که یسنا جون براش سوءتعبیر شده…

خلاصه کتاب
راجع به یک زنی هست که دخترش تو مهد توسط یکی از همکلاسی هاش که بچه ان بوسیده میشه و زن میاد مهد برای شکایت با بابای مجرد پسر آشنا میشه و ازش کینه میگیره این در حالی که بابای مجرد...
https://romankhaan.ir/?p=4433
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • بهنوش
    9 آذر -622 | 00:00

    ایول، رمانی که تازه تمومش کردم خیلی هیجان انگیز بود!

  • پرنیا
    9 آذر -622 | 00:00

    این داستان نشان میده که حتی یک داستان کوتاه هم می‌تونه با چکیده‌ای که در خودش داره، قدرت خوبی و بی لیاقتی بنده باشه.

  • پرهیز
    9 آذر -622 | 00:00

    خوندن این داستان فرصتی برای برداشتن درس‌هایی از ذهن و بافت‌های جدید از زبان و نگارش بود.

  • بهداد
    9 آذر -622 | 00:00

    می‌تونید برای من سایتی بگید که بتونم باهاش رمانهای ایرانی رو دانلود کنم؟

  • امیدوار
    9 آذر -622 | 00:00

    به نظر شما رمان‌ها در کدام فرمت قابل دانلود هستند؟

  • تورج
    9 آذر -622 | 00:00

    من از خوندن رمان‌ها واقعا لذت میبرم، مخصوصا چون وقتی لحظات واقعیت دور و برم خیلی سخت میشه، ولی در دنیای خیالی میتونم خلاقیتم رو به کار بندازم.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!