رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان عشق اشتباهی
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: *zohal*
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 197

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان عشق اشتباهی از *zohal* با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

زندگی دختری به نام طنین که با مرگ پدرش با خانواده غربی عموش اشنا میشه و…

خلاصه رمان : عشق اشتباهی

به دستور سامان مشغول تهیه ی سالاد شدم پرند هم هر چند دقیقه به اشپزخونه سر کی می کشید و خبری می داد و دوباره به جمع سالن پذیرایی می رفت… با پایان کار ظرف سالاد و تو یخچال گذاشتم و به پذیرایی رفتم . هنوز کاملا روی مبل جا نگرفته بودم که صدای زنگ منو از جا بلند کرد با قدم های شمرده و اروم به سمت در رفتم که بی تردید از زبان پرند کلی فحش و ناسزا مستفیذ شدم… در و باز کردم پیام مثل گذشته با چهره ای شاداب و تیپی اسپورت شیک مقابلم قرار گرفت با لبخند کنار ایستادم. سلام بفرما… پا درون خونه گذاشت و براندازم کرد: سلام خوبی؟ سالمی؟ خندیدم: آره خوشبختانه.

از رانندگی پرند جون سالم به در بردم… با مزاح دست به اسمون برد: الهی شکر خودش به درک نگران بودم مبادا خش بیوفته… -روی من یا ماشین… با شیطنت چشمکی زد و با لحنی که از بدجنسی بهره می برد اهسته گفت: معلومه ماشین شاسی بلندم… مشتی حواله ی بازوش کردم و با اخم از کنارش گذاشتم… -قهر کردی…؟ جواب ندادم و روانه ی پذیرایی شدم… با ورود پیام بازار کل کل و دعوا و قهر داغ شد پیام بیه چیز می گفت من یه چیز و پرند چیز دیگه. کار بزرگترها نگاه کردن و گاها جانبداری از یکی از ما که البته سهم پیام با وجود پشتوانه ی محکمی چون مامان مونس از من و پرند بیشتر بود…

ساعتی از حضور پیام می گذشت که با اشاره ی مامان بحث و رها و برای چیدن میز شام سالن پذیرایی رو ترک کردم… تقریبا میز شام و با کمک پرند چیده بودم که مسیح اومد. پرند با شتاب به اتاقم رفت و دقایقی بعد با رنگ و لعاب تجدید شده کنارم قرار گرفت… لبخندم و پشت لبم پنهون کردم و برای دعوت مهمون ها به میز شام به طرف سالن پذیرایی رفتم… بفرمایید شام… مهمون ها با تعارف به هم از جا برخاستن و به طرف میز رفتن مسیح در حین عبور از کنارم لحظه ای کوتاه تامل کرد: سلام حال شما!؟ جواب من کوتاه بود: مرسی بفرمایید.‌..‌ از کنارم گذشت اما عطر دلپذیرش در بینیم جا موند…

خلاصه کتاب
زندگی دختری به نام طنین که با مرگ پدرش با خانواده غربی عموش اشنا میشه و…
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=8744
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • حامد
    9 آذر -622 | 00:00

    معتاد شدن به خوندن این رمان یعنی تله‌گرفتن شدن در دنیای داستانش و لذت بردن از اون.

  • پریان
    9 آذر -622 | 00:00

    سلام، من یه رمان در مورد علمی تخیلی می‌خواستم، آیا پیشنهادی دارید؟

  • پیشگو
    9 آذر -622 | 00:00

    منو یه دونه رمان عاشقانه به نام جدید خودش مشغول کرده!

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!