رمان خوان
دانلود رمان
رمان عشق اجباری
  • نام: عشق اجباری
  • ژانر: عاشقانه، ازدواج اجباری
  • نویسنده: تینا برزگری
  • ویراستار: رمان خان
  • تعداد صفحات: 150
  • حجم: 2.05 مگابایت
  • منبع تایپ: romankhaan.ir

توضیحات

در رمان عشق اجباری، حرف از یه اجباره. اجباری که از روی ترس بچگانه یا ناچاریه و یا هر چیزی که میشه اسمش و گذاشت.. اجباری که باعث یه ازدواج میشه یه خونه و در آااخررر.. عشق. به قول سید سجاد ابطحی که میگه: عشق همه چیز را توجیه میکند. رمان درباره‌ی دختری به اسم تیناست که با وارد شدن پسری به اسم سعید به زندگیش تینا رو وادار میکنه تا باهاش ازدواج کنه. و تینا با اِکراه وارد زندگی سعید میشه و…

اسم رمان: رمان عشق اجباری
نویسنده این اثر: تینا برزگری
ژانر رمان: عاشقانه، ازدواج اجباری

گوشه ای از داستان رمان عشق اجباری

اه پسره ی بیشعور. هر وقت میام خونه ی داییم، وقتی می خوام از مغازه ی داییم رد شم زل میزنه بهم. اه نمیدونم چرا من هم مثل آدمیزاد از در خونه ی داییم نمیرم تو. حتما باید از مغازه برم؟ صدای سلام دادن زن داییم منو از فکرهام دور کرد…
تینا: سلام زن دایی جون، خوبی؟
زن دایی فاطمه: مرسی منم خوبم. تو چطوری؟
تینا: منم خوبم. علیرضا و مرتضی کجان؟

زن دایی: علیرضا رفته کلاس، مرتضی هم رفته کلاس ریاضی.
تینا: آهان. جایی داشتی می رفتی زن دایی؟
زن دایی: آره تینا جان، ببخشیدا داشتم میرفتم خونه ی آبجیم. یه کار فوریه، برای همین میرم.
تینا: نه زن دایی جان برو به کارهات برس.
زن دایی: بازم ببخشید دیگه تینا جان.ولی تو برو تو چایی تازه دمه بریز بخور، دستت درد نکنه یه دونه هم واسه داییت و اون فروشندش ببر. خداحافظ

تینا: چشم زن دایی جون. تو برو خدا به همراهت.
بعد اینکه زن دایی رفت، کفش هامو درآوردم و رفتم بالا. چادرم و درآوردم و بعد مانتو مو درآوردم. زیر مانتوم یه پیرهن آستین دار پوشیده بودم. خب چون کسی خونه نبود، بلوز و شلوار پوشیده بودم و چادر خونه سرم نبود…

خرید کتاب
45,000 تومان
https://romankhaan.ir/?p=30954
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!