توضیحات
مدیسون در رمان شیطان سیاه می پوشد، دختر شاد و سرزنده ایه که در نیویورک زندگی می کنه. طراح لباس عروسه و یه دوست پسر داره که پزشک اطفاله. زندگی آروم و معمولی مدیسون، با بازگشت دوست پسر سابق میلیونر و مشکی پوشش، چِیس بلک، دچار چالش و تغییر می شه. چیس از مدیسون می خواد تا کمکش کنه آخرین آرزوی پدرش رو برآورده کنه و چند روزی نقش نامزد تقلبیشو بازی کنه… قدیمی ها گفتن دشمنت رو نزدیک نگه دار، اما اگه دشمنت مردی باشه که عاشقش بودی اونوقت تکلیفت چیه ؟
نام این اثر: رمان شیطان سیاه می پوشد
نگارنده: LJ SHEN
سبک: عاشقانه، بزرگسال
قسمتی از رمان شیطان سیاه می پوشد
رسمی بود. داشتم سکته می کردم… همه شواهد به آن جهت اشاره می کردند، و در این مرحله من مطمئن بودم که آناتومی گری را برای تشخیص خود به اندازه کافی تماشا کرده ام:
گیجی؟ بررسی کنید….بی حسی عمومی؟ بررسی کنید….سردرد ناگهانی؟ مشکل دیدن؟ مشکل در راه رفتن؟ چک کن چک کن…
خبر خوب این بود که داشتم به دکتر مراجعه می کردم. به معنای واقعی کلمه. داشتم با یکی به آپارتمانم برمی گشتم که علائم ظاهر شد. حداقل در صورت نیاز، این تجمل را داشتم که مراقبت های پزشکی فوری را انجام دهم. مشت هایم را داخل ژاکت پولکدار زردم با نقاط بنفش (یک مورد دلخواه شخصی) فرو کردم.
شانه هایم را مربع کردم و به چهره بزرگی که بالای پله های سنگهای قهوه ای اجاره ای من نشسته بود خیره شدم و حاضر بودم از دید من محو شود. او سر جایش ماند، درخشش آبی رنگ تلفنش، صفحات صورتش را روشن می کرد. هوای نیمه تابستان در اطراف او می رقصید و مانند آتش بازی می لرزید.