توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان شکوفه های یخ زده اثر مبینا عباسی (نویسنده انجمن رمانبوک) پی دی اف PDF رایگان اندروید و ایفون
از جان و تن من همهی عالم گریزان شدهاند، کس نداند چیست حال غریب این روزگاران من! تا تو را دیدم به یادم افتاد که این بهار هم شکوفهها یخ میزنند! …
خلاصه رمان : شکوفه های یخ زده
کاش آن مرغ سحر ناله سر نمیداد، کاش شکوفه ای منتظر من نبود… کاش همیشه دل خزان من مال تو باشد، مال تو باشد؟ شکوفه ها مردند. تو نمیخواهی به من سر بزنی؟ زمستان بر قلب من حکم رانی میکند.. تو نمیخواهی لمسش کنی؟ راحت برو… شکوفه جان داد و تو ندیدی گم شدی در رویای یک گوله برف سرد راحت باش… خورشید بر من نمیتابد. شکوفه های خسته! پرستوهای مرده! دل من و دل تو … توی انزوا نشسته. دل قناری داغون، از خلوت شبانه، من و تو به دستهای بهار… نمیرسیم. دلم برای تو میمیره.
شکوفه ها فریاد میزنند! عشق صدایت میکند! خزانم دلتنگ تو میشود… آغوشم هوای تو را میکند… سینه ام خالی از نفس میشود.. شکوفه را پرپر میکنی.. هرکاری که از دستت بر میآید انجام میدهی تا روحم را عذاب بدهی… باز هم سکوت میکنم. بازگشتی به سوی من ولی آنقدر ساکت و بی هیاهو بودی که تو را پیدا نکردم، بازگشتی به دیارم ولی همه چیز سوخته بود! آری خورشید میتابید ولی ماه خود نمایی میکرد، هوا ابری بود و سکوت تو در ابرها طغیان میکرد… من مانده بودم که با تو چه کنم؟ من و شکوفه اینجا یخ زده ایم!
من و برف و باران بی تو اینجا میمیریم! بازگشتی به سوی این خفته در بهمن ولی دیگر فایده ای ندارد برای کالبدم… شاید روحم را آزاد از بند خود کنی ولی بازهم من مرده ام. حتی شکوفه هم برای تو یخ زده است. میلرزه دلم برای نگاه پر از گرم و نرم تو جان دلم ولی چه کنم که بی تو ادامهی این راه آسان تر است برای منی که نگاهم پر شده از قندیلهای آب شده! میخنده لبانم برای تقدیری که طوری دیگر تصور کرده بودم.. این دنیا دار مکافات است من چرا فراموش کرده بودم؟ انگار که به اجبار غم بر من چیره شد، انگار که به اجبار دوری من خستهی عالم شدم همه چیز گویا زیبا است اما از دور …
نشانی اصلی این پست در سایت رمان بوک به آدرس: رمان شکوفه های یخ زده