| جمعه 12 اردیبهشت 1404 | 20:47
رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان شعله های آتش
  • ژانر: #عاشقانه
  • نویسنده: شیوا الماسی
  • ویراستار: رمان خوان

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان شعله های آتش از شیوا الماسی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

چشمانت راز آتش بود. در التهاب قلب ویران شده ام و لبانت چون دشنه ای سوزان که مرهم تمام زخم های قبل از تو با من بود! و آنقدر با آتش دوست داشتن و عطر تنت زندگی کرده ام که همه چیز را از یاد برده ام جز تو و حالا دیگر هراسی ندارم از این همه سوختن از این همه زخم و خاکسترِ خاطراتی که از من و تو به جای خواهد ماند….

خلاصه رمان : شعله های آتش

با برخورد در خودکاری به پیشانی‌ام، آخی زیر لب گفته و با نگاه دنبال کسی هستم که این را پرتاب کرده؛ با دیدن چهره خشمگین هیراد، با صدای بلند می‌خندم… او به خاطر نگاه کردن من به دکتر خوشتیپ و جذاب، حسادت کرده بود…؟! خوب راستش را گفته باشم، چشم برداشتن از این همه جذابیت و خوشتیپی کار هر دختری نیست! فیس صورتش، جدیت و نوع حرف زدنش، دل هر دختری را می‌برد…! کل بچه‌هایی که به سالن کنفرانس دانشگاه آمده بودند، با صدای خنده‌ی من نگاهشان به سمتم چرخید و با تعجبم نگاهم کردند.

حتی همان دکتر هم حرفش را قطع کرد و با چهره‌ای متعجب خیره‌ام شد. وای بر من که باز آبرویم رفت‌…! خداروشکر باراد اینجا نبود، وگرنه به من و هیراد شک می‌کرد! هوف… کی از دست این مردک چموش و خودخواه نجات پیدا می‌کردم…؟! ببخشیدی گفته و از جایم بلند می‌شوم. کوله‌ام را برداشته و از سالن بیرون می‌روم. – ژالین؟ وایسا میگم…! با صدای هیراد سرجایم ایستاده و لب می‌گزم. با کلاسور دستش، مقابلم قراره گرفته و با اخم می‌گوید. – از اون مردک خوشت اومد؟ چرا این طوری نگاهش می‌کردی؟ هوم؟

می‌ترسیدم باراد سر برسد و اورا در کنارم ببیند! می‌ترسم بفهمد با او را رابطه دارم و همه چیز را برهم بزن! بد نبود کمی حرصش را بالا می‌آوردم….؟! با جدیت خیره‌اش می‌شوم و می‌گویم. -خوب هیراد من چی‌کار کنم؟ پسره خیلی خوشتیپ و جذاب بود! خدایی نتونستم نگاش نکنم! اخم‌هایش بیش از آن درهم رفته و با اعصبانیت می‌غرد. – ژالین من و دیوونه نکن! تو از اون مرتیکه خوشت اومد؟ دیگر نتوانستم جلوی خنده‌ام را بگیرم و زیر خنده‌ زدم. با فکی قفل شده می‌گوید. – نخند ژالین! جواب من رو بده…

خلاصه کتاب
چشمانت راز آتش بود. در التهاب قلب ویران شده ام و لبانت چون دشنه ای سوزان که مرهم تمام زخم های قبل از تو با من بود! و آنقدر با آتش دوست داشتن و عطر تنت زندگی کرده ام که همه چیز را از یاد برده ام جز تو و حالا دیگر هراسی ندارم از این همه سوختن از این همه زخم و خاکسترِ خاطراتی که از من و تو به جای خواهد ماند..
خرید کتاب
رایگان
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romankhaan.ir/?p=5334
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • ایلا
    9 آذر -622 | 00:00

    منو یه دونه رمان عاشقانه به نام جدید خودش مشغول کرده!

  • جوان
    9 آذر -622 | 00:00

    همواره از خوندن رمان لذت میبرم و گاهی احساس میکنم مثل یکی از شخصیت‌ها در دنیای داستان زندگی می‌کنم، خیلی خوبه!

  • بهنام
    9 آذر -622 | 00:00

    منم مثل خیلی از دوستام، زمانای زیادی رو با خوندن رمان میگذرونم.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
فهرست نویسندگان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!