رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان شرط دلبری
  • ژانر: #عاشقانه #هیجانی
  • نویسنده: زهرا
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1137

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان شرط دلبری از زهرا با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

من رایانم… پسری که توی پوکر و شرطبندی حرف نداره، کسی که خیلی از دخترا به خاطر ثروتش و جذابیتش حاضرن براش هرکاری بکنن… اما دل من فقط پیش یه نفر گیره، یه نفر که یه شب تو یکی از شرطبندیام دیدمش و دیگه نتونستم ازش بگذرم؛ ماهزاد، دختر باهوش و لوندی که رقیبمه و هیچ جوره باهام کنار نمیاد و دم به تله نمیده  اما من باهاش شرطبندی می کنم و بدستش میارم و اون بالاخره مال من میشه…

خلاصه رمان : شرط دلبری

سیگار رو گوشه لبم جا به جا کردم و پای راستم رو روی پای چپم انداختم. نگاه هیز و حریص شاپور روی پاهای خوش تراشم لغزید. بی توجه بهش پاسور گیشنیز رو روی میز انداختم. احتشام با دیدن پاسور نیشخندی زد و پاسور حکم ها رو از روی میز کنار زد. جرعه ای از شراب توی گیلاس نوشیدم و رو بهش گفتم _این دور هم مال ما شد! اخمی میان ابروهای شاپور نشست و به یارش نیوشا نگاه کرد. اشاره ای به من و احتشام کرد و گفت _چی شد؟

نیوشا پوزخندی زد و موهای دکلره شده اش رو روی شانه های برهنه اش ریخت. _وقتی حواست به دید زدن بعضیا پرت بود نمی فهمیدی چی داری روی میز میندازی. از پشت میز بلند شد و کف هردو دستش رو محکم روی میز کوبید. با صدای بلند و عصبی ای غرید _من دیگه از دست تو و احمق بازی هات خسته شدم! بعد از گفتن این حرف به سرعت از ما دور شد و سالن رو ترک کرد. شاپور پیپ رو از گوشه لبش برداشت و عصبی و مستأصل به باختی که مسببش شده بود فکر کرد.

با چشم و ابرو به احتشام اشاره کردم که پلک هاش رو به معنای چشم روی هم گذاشت و با کمی مکث رو به شاپور گفت _طبق قراری که گذاشتیم اگر ما باختیم قرار بود ویلای ساحل قشم رو به نام تو و نیوشا می زدیم. و اگر شما باختید… نیم نگاهی به من انداخت و رو به شاپور ادامه داد _باید باغ ویلای کیش رو به نام من و ماهزاد بزنی. شاپور با عصبانیت دستش رو مشت کرد و نفسش رو پر فشار بیرون فرستاد .وقتی دلیل قانع کننده ای برای سر باز زدن پیدا نکرد گفت _اما تو هیچی بلد نبودی…

خلاصه کتاب
من رایانم... پسری که توی پوکر و شرطبندی حرف نداره، کسی که خیلی از دخترا به خاطر ثروتش و جذابیتش حاضرن براش هرکاری بکنن... اما دل من فقط پیش یه نفر گیره، یه نفر که یه شب تو یکی از شرطبندیام دیدمش و دیگه نتونستم ازش بگذرم؛ ماهزاد  دختر باهوش و لوندی که رقیبمه و هیچ جوره باهام کنار نمیاد و دم به تله نمیده  اما من باهاش شرطبندی می کنم و بدستش میارم و اون بالاخره مال من میشه...
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=5680
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • جوانمرد
    9 آذر -622 | 00:00

    خوندن یک رمان، مثل دویدن به دنبال داستان های جالب با هیجان و رمانتیک می‌مونه.

  • تارا
    9 آذر -622 | 00:00

    خواندن رمان، یک روش بهینه برای رفع خستگی و دلتنگی روزانه است.

  • پرشنگ
    9 آذر -622 | 00:00

    داشتن این رمان در این صفحه، راه خوبی برای بالا بردن حس مسئولیت شخصی در بازدید‌هاست.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!