توضیحات
داستان رمان شبی که خواستمت، درباره دختری به نام رُستا را روایت میکند. رُستا پس از ترک خانه پدری برای حفظ آبروی خانواده و به امید آیندهای بهتر، راهی شهری جدید میشود.
اسم رمان: رمان شبی که خواستمت
نویسنده این اثر: زهرا بیگی
ژانر رمان: عاشقانه، عاطفی
گوشه ای از داستان رمان شبی که خواستمت
داشتم از فرط عصبانیت منفجر می شدم. پسره ی کودن مثلا امروز رسما به عقدش در می آمدم. مثل شیربرنج کله اش را در موازات گاردریل ها نگه داشته بود و حتی نیم نگاهی هم سمتم نینداخت. من بیکار را بگو که به خاطر حرص دادنش یک ساعت جلوی آینه فتوشاپ کردم.
حالم از آن دکمه ی بیخ گردنش به هم می خورد. حاضرم قسم بخورم رد دکمه اش یک ساعت بعد از تعویض لباسش روی گردنش باقی می ماند بس که چفت گردنش بود. آخر یکی نیست به این ها بگوید برادر خفه کردن خود گناهش به مراتب بیشتر از بیرون گذاشتن چهار سانت گردن از پیراهن است.
پوفی کشیدم تا کمی آرام شوم. گوشی ام را از توی جیب مانتوی بلند سرمه ای رنگی که مامان برای خوش آمدن شاه داماد مذهبی اش برایم خریده بود، بیرون کشیدم. همزمان با گرفتن شماره ی افروز آدامسی که به جهت بهشتی کردن رضا به خاطر ذکر استغفار در دهانم گذاشته بودم به بیرون پرتاب کردم و تماس وصل شد و صدای مضطرب افروز در گوشی پیچید.