رمان خوان
دانلود رمان
رمان شاپرک
  • حجم: 3.94 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

توضیحات

در رمان شاپرک، دامون مهرگان استاد جدی و توانای دانشگاه است که گرفتار عشق فرانه، دانشجوی آرام و مهربان خود می‌شود. دامون رازی سر به مهر در زندگی خانوادگیش دارد که ترس بر ملا شدن این گذشته نزد فرانه، او را آزار می‌دهد. از طرفی هم نمی‌تواند درمقابل عشق به شاپرکش مقاومت کند.

نام این اثر: رمان شاپرک
نگارنده: عاطفه میاندره
سبک: عاشقانه، اجتماعی

قسمتی از رمان شاپرک

مقابل آینه نیم چرخی زد و راضی از تیپ ساده و اسپورت خود، لبخند زنان کوله ی سبک و کم حجم قرمز رنگش را برداشت و از اتاق بیرون رفت. پله ها را یکی در میان و سالن طبقه پایین را هم سرحال طی کرد. با پوشیدن کالج های قرمز رنگ، از ساختمان بیرون رفت و در را هم قفل کرد. گوشی جدیدش را از جیب بیرون کشید و دوربین جلوی آن را روی صورت خود تنظیم کرد.

به لبه ی مقنعه اش دستی کشید و چتری های مشکی اش را با وسواس مرتب کرد.
_ این هم از اولین عکس اولین روز دانشجویی
موبایل را داخل زیپ کنار کوله سراند و با باز کردن در حیاط، قدم داخل پیاده رو گذاشت.
_ شاپرک
فقط یک نفر او را اینگونه صدا می زد.
همین مرد خوش قیافه ی نشسته پشت رل با چشم های عسلی روشن..

_ بابا!
_ جونم… بیا بشین بابا
پدر در را از داخل برایش باز کرد. او با دور زدن ماشین، ذوق زده روی صندلی نشست.
_ سلام
_ سلام عزیز دلم
شاد گونه ی پدر را بوسید.
_ فرانه! چند بار بگم تو خیابون جای این کارها نیست!
بی توجه به اعتراض پدر خندید و کوله را روی پای خود گذاشت.

خرید کتاب
45,000 تومان
https://romankhaan.ir/?p=486
لینک کوتاه:
رمان شاپرک
  • حجم: 3.94 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

در رمان شاپرک، دامون مهرگان استاد جدی و توانای دانشگاه است که گرفتار عشق فرانه، دانشجوی آرام و مهربان خود می‌شود. دامون رازی سر به مهر در زندگی خانوادگیش دارد که ترس بر ملا شدن این گذشته نزد فرانه، او را آزار می‌دهد. از طرفی هم نمی‌تواند درمقابل عشق به شاپرکش مقاومت کند.

نام این اثر: رمان شاپرک
نگارنده: عاطفه میاندره
سبک: عاشقانه، اجتماعی

قسمتی از رمان شاپرک

مقابل آینه نیم چرخی زد و راضی از تیپ ساده و اسپورت خود، لبخند زنان کوله ی سبک و کم حجم قرمز رنگش را برداشت و از اتاق بیرون رفت. پله ها را یکی در میان و سالن طبقه پایین را هم سرحال طی کرد. با پوشیدن کالج های قرمز رنگ، از ساختمان بیرون رفت و در را هم قفل کرد. گوشی جدیدش را از جیب بیرون کشید و دوربین جلوی آن را روی صورت خود تنظیم کرد.

به لبه ی مقنعه اش دستی کشید و چتری های مشکی اش را با وسواس مرتب کرد.
_ این هم از اولین عکس اولین روز دانشجویی
موبایل را داخل زیپ کنار کوله سراند و با باز کردن در حیاط، قدم داخل پیاده رو گذاشت.
_ شاپرک
فقط یک نفر او را اینگونه صدا می زد.
همین مرد خوش قیافه ی نشسته پشت رل با چشم های عسلی روشن..

_ بابا!
_ جونم… بیا بشین بابا
پدر در را از داخل برایش باز کرد. او با دور زدن ماشین، ذوق زده روی صندلی نشست.
_ سلام
_ سلام عزیز دلم
شاد گونه ی پدر را بوسید.
_ فرانه! چند بار بگم تو خیابون جای این کارها نیست!
بی توجه به اعتراض پدر خندید و کوله را روی پای خود گذاشت.

خرید کتاب
45,000 تومان
https://romankhaan.ir/?p=29598
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!