توضیحات
شخصیت کژال در رمان شاهراه، به خاطر عشقش به موتورسواری، تصمیم می گیرد پیکموتوری شود. این نزدیکترین حالت به رویایش است که میتواند داشته باشد. ولی روزی بزرگترین پیشنهادی که میتواند تصور کند به او میشود، شرکت در مسابقهی “شاهراه”. بزرگترین و خطرناکترین مسابقهی موتورسواریِ غیرقانونی جهان. این پیشنهاد زندگی کژال را دستخوش تغییرات زیادی می کند…
نام این اثر: رمان شاهراه
نگارنده: اسما کافی
سبک: عاشقانه، هیجانی
قسمتی از رمان شاهراه
باران می بارید. همیشه عاشق باران بودم، ولی مطمئن نیستم بتوانم از امروز به بعد هم مانند گذشته باران را دوست بدارم. لرزیدم و بیشتر به آغوش سرد مادرم چسبیدم، لباسم کاملا با آب باران خیس شده بود. با هر وزش باد تا استخوانم یخ می زد و لباس هایم مانند وزنه ی بزرگی از تنم آویزان بودند.
شانه هایم درد می کرد. نمی دانم این درد بخاطر غم بزرگم بود یا بخاطر سنگینی لباسم، شاید هم به خاطر چنگ های محکم مادرم باشد. او طوری مرا چنگ زده بود که انگار تنها چیزی که او را به این دنیا وصل می کند، من هستم. هیچکس در قبرستان نبود، هیچکس آنقدر دیوانه نبود که در این باران و طوفان پا در گورستان بگذارد.
همانطور که باران اشک هایم را می شست نگاهه مرد گور کن کردم که با چه تقلایی در این باران شدید خاک روی جسدی می ریخت که نمی خواستم باور کنم آنجا خوابیده. این ها همه یک شوخی بود مگر نه؟