توضیحات
اسم رمان سیلاژ «sillag» از یه کلمهی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر گرفته شده است. خاطرهای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظههایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی…
نام این اثر: رمان سیلاژ
نگارنده: ریحانه کیامیری
سبک: عاشقانه، بزرگسال
قسمتی از رمان سیلاژ
محسن رو به مادرش کرد و بی تفاوت نسبت به مادر زنش، جملات را مثل خنجر بر قلب طاهره خانم فرود آورد.
_صد دفعه گفتم ببرینش معاینه بکارت، گفتین نه! دخترْ حاج آقا کمالیه! معتمد یه محلهست! زشته عیبه! بفرمایین حالا تحویل بگیرین! معلوم نیست چه گندی زده …می خواست فقط اسم منو لکه دار کنه!
طاهره خانم با بغض گفت:
_محسن جان تو الان عصبانی هستی حق داری …اجازه بده من برم باهاش حرف بزنم پسرم، دخترمه قلقشو بلدم …راضیش می کنم … به خدا زرگل دست از پا خطا نکرده و نایستاد تا جوابی دریافت کند.
به طرف اتاق حجله راه افتاد و در را بدون در زدن گشود و فوری داخل شد. ولی از دیدن آنچه رو به رویش بود رنگ از رخش پرید …
لباس عروس روی تخت افتاده بود …کمد و کشوها به هم ریخته …و پنجره ای که باز بودنش آب به سر طاهره خانم خشک کرد. پرده ی توری در هوا می رقصید و حکم شلاق بر صورت طاهره خانم داشت … به آنی روی زمین آوار شد و اشک از چشمانش سرازیر گشت …
_الهی با دستای خودم کفنت کنم زرگل …خیر نبینی از جوونیت دختر …حالا من جواب این جماعتو چی بدم ذلیل شده…؟