رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان سپیده عشق
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: رویا خسرونجدی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 195

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان سپیده عشق از رویا خسرونجدی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

گر چه نمی‌دانست چرا می‌رود و چه باید بکند. ولی حسی در درون، او را به رفتن تشویق می‌کرد و هیجانی ناشناخته وجودش را در خود می‌گرفت. گویا با معشوق خود وعده دیدار داشت. در طی راه تا گورستان این حالت عجیب با شوق بیشتری ادامه یافت و زمانی که در انتظار آمدن او نشسته بود احساس کرد لرزش دستانش مهار کردنی نیست. با صدای پای هر زنی که از آن نزدیکی عبور می‌کرد قلبش به تپش می‌افتاد ولی وقتی عبور بی‌تفاوت او را از کنار سنگ قبر می‌دید آرام تر می‌شد….

خلاصه رمان : سپیده عشق

غروب یکشنبه پاییزی گورستان تفاوتی با یکشنبه گذشته نداشت. همان سکوت خوفناک، همان زوزه وحشی باد و همان آفتاب نیم گرم. تنها تفاوت محسوس در احساس مانی بود زیرا او امروز احساس می کرد زن سیاهپوش حتماًخواهد آمد وهمان هم شد. دقیقاً رأس ساعت 4 و44 دقیقه یک بار دیگر یک اتنومبیل کرایه کنارجاده توقف کرد و زن سیاه پوش باز هم درهمان هیبت از آن خارج شد. گرچه فاصله دو اتومبیل این بار کمتر بود ولی باز هم مانی نتوانست چهره زیر تور زن را به خوبی ببیند. او نیز با بی تفاوتی به

سوی مقصد معلوم خود خرامان خرامان می رفت. مانی که می ترسید به او نزدیک شود از همان فاصله بازبه کارهای زن خیره ماند و او چون بار گذشته دسته گل همراه خود را با دقت روی قبر گذاشت و دو شاخه گل سرخ را زمان رفتن پرپر کرد و گلبرگ های آن را به دست باد سپرد و بار دیگر به سوی ماشین برگشت. مانی نیز بلافاصله درون ماشین جای گرفت و به دنبال اتومبیل حامل زن سیاهپوش حرکت کرد. به زودی به مرکز شهر رسیدند و مانی از ترس آنکه در ازدحام خیابان ها آنها را گم نکند تمام حواس خود را

درچشم هایش متمرکز ساخته بود و در عین حال سعی می کرد حتی الامکان فاصله خود را با ماشین حفظ نماید. بالاخره ماشین داخل کوچه ای پیچید و در مقابل خانه ای توقف کرد. مانی نیز بلافاصله در گوشه ای پارک کرد و به تماشا ایستاد. زن سیاهپوش از ماشین پیاده شد. و مقابل در خانه ایستاد، دستش را روی زنگ طبقه دوم فشرد. چند لحظه ای طول کشید تا در باز شد و زن بی آنکه به پشت سر خود نگاه کند داخل خانه گردید و در را بست. مانی آهسته آهسته به سوی خانه زن رفت و لحظه ای توقف کرد…

خلاصه کتاب
گر چه نمی‌دانست چرا می‌رود و چه باید بکند. ولی حسی در درون، او را به رفتن تشویق می‌کرد و هیجانی ناشناخته وجودش را در خود می‌گرفت. گویا با معشوق خود وعده دیدار داشت. در طی راه تا گورستان این حالت عجیب با شوق بیشتری ادامه یافت و زمانی که در انتظار آمدن او نشسته بود احساس کرد لرزش دستانش مهار کردنی نیست. با صدای پای هر زنی که از آن نزدیکی عبور می‌کرد قلبش به تپش می‌افتاد ولی وقتی عبور بی‌تفاوت او را از کنار سنگ قبر می‌دید آرام تر می‌شد....    
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=6509
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پوران
    9 آذر -622 | 00:00

    من هیس‌های جدیدی از صفحه به داستان تک‌صفحه‌ای که می‌خونم تزریق شده.

  • پیشگو
    9 آذر -622 | 00:00

    آیا رمان‌هایی وجود دارند که ازشان می‌توان به صورت آنلاین استفاده کرد؟

  • امیرعباس
    9 آذر -622 | 00:00

    من خودم از خوندن رمان های در سبک های مختلف مثل تاریخی، عاشقانه، جنایی، تخیلی و … لذت می‌برم.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!