توضیحات
رمان سوگند، درباره ی دختری به اسم سوگند است که عاشق پسر عمویش حسام است. او با حسام ازدواج میکند. ولی …..
اسم رمان: سوگند
نویسنده این اثر:فاطمه کاکاوند
ژانر رمان: عاشقانه، کمی اجباری
گوشه ای از رمان سوگند
دلم میخواست بزنمش؛ دلم آشوب بود. دلم میخواست از یه جای خیلی بلند بپرم. دوس داشتم از این کابوس بلند شم و بابام بیاد بیدارم کنه. دوس داشتم آهنگ هر کی دختر داره رو برام دوباره بخونه و منو سارا برقصیم باهاش. سیا حسودی کنه. یه لبخند غمگین زدم که به ثانیه نکشید، هق هقم شروع شد. زندگی بدون دوتا مرد خونمون خیلی بی رحم میشد با خودمون با قلبمون با دل بیچاره ی مامانم .
به در خونمون نگاه کردم. هنوز پارچه مشکی نزده بودن؛ بنری نبود. رفتم داخل ک صدای جیغ سارا میومد و من بلند تر گریه کردم. حسام دستمو گرفت و خودشم انگار نمیتونست حرف بزنه چون بغضش میشکست دو سه تا نفس عمیق کشید و منو بغل کرد. قفسه ی سینش تند تند پر و خالی میشد و من همچنان به زجه ها و بابا کردنای سارا گوش میدادم و جیگرم خونتر میشد.
حس میکردم قلبم داره از کار میوفته و یکی منو محکم چنگ میزنه. از بغل حسام کنده شدم و رفتم توی آغوشی دیگه که با بوی ادکلنش فهمیدم حامده. حامد بدون هیچ اعبایی زد زیر گریه و بلند بلند گریه می کرد و دل سنگم آب می کرد. بعد از چند دقیقه، زن عمو اومد و منو ازشون گرفت و بغل کرد. بازم بساط گریه بود. رفتیم داخل و وقتی صورت مامان رو دیدم، یک لحظه وحشت کردم و گریم قطع شد. کلا پوست صورتش رو کنده بود و سارا هم دست کمی از اون نداشت.