توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان سفید به رنگ آبی از پریسا حصیری با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مهران صبوری مردی بسیار خوشتیپ و غیرتی که جنون وار عاشق زنشه و به هیچ عنوان اجازه نمیده اون حتی با مرد دیگه ای غیر از خودش هم کلام شه! اما ناخواسته پا توی باندی میذاره که مجبور میشه مدتی از خونه و زندگیش دور شه و توی این مدت پای کوروش، نامزد سابق زنش توی زندگیشون باز میشه و این یه امتحان برای عشقشون عشقی که سحر رو کلافه کرده و دنبال راه فراریه، ولی نمی دونه قراره چه اتفاقی برای آینده اش بیفته و نزدیک شدن کوروش بی منفعت نیست!
خلاصه رمان : سفید به رنگ آبی
با صدای دستگیره در، سحر با عجله به سمت شیرآب می رود و صدای گرفته ی سپهر را با جان و دل گوش می دهد: -سلام بابایی. مهران کنار پای سپهر زانو می زند و جسم کوچکش را با تمام قدرتش می فشارد: -سلام عمر بابا. چه زود بیدار شدی؟ سپهر با لب های برچیده اش به مادرش زل می زند و با چشم های مشکیِ براقش می گوید: -مامانی. با دو خودش را در آغوش خواستنی مادرش جا می دهد. کاش به این بوی تن مدهوش کننده معتاد نبود! سحر با عشق زیر گوشش را شروع به بوسیدن می کند و بغض هایش
را تک تک به عمق حسرت های زندگی اش می سپارد. نگاه معصوم سپهر به سمت صورت مادرش بر می گردد و با بغض انگشت کوچکش را روی زخم کنار لبش فشار می دهد: -اینجا چی شده؟ چهره اش از درد درهم می شود، اما سعی می کند لبخندی بزند و درد شدیدش را به جان بخرد: -چیزی نیست خوشگلم. سپهر شاکی به سمت پدرش برمی گردد و با بغض لب می زند: -تو مامانم رو اوف کردی مگه نه؟ کف دستش را روی صورت کبود مادرش نوازش گونه به حرکت در می آورد و لعنت به بغضی که بی وقت خودش را رسوا می کند.
مرد کوچک زندگی با صدای آوار شدن بغض مادرش به سمت پدرش هجوم می برد. با مشت های کوچیک و کم جانش که هیچ فرقی با نوازش نداشت شروع به جیغ زدن می کند: -چرا زدیش؟ مامان سحرم رو تو اوف کردی. مهران با کلافگی او را در آغوش می گیرد و نگاه تیز و برنده اش رو به صورت سحر می دوزد. اما صورت سخت و پر نفرتش با آن چشم های نگران و پُر عشق هیچ سنخیتی نداشت! آب سرد را با شدت به صورت گُر گرفته اش می پاشد و دون دون شدن پوست صورتش را از سرما به جان می خرد…
میتوانم رمان در قالب اپلیکیشن دانلود کنم؟
خوندن یک رمان، مثل دویدن به دنبال داستان های جالب با هیجان و رمانتیک میمونه.
این حس عجیب خوندن یه داستان جذاب و خیالی که تو باهاش احساس میکنی، دلیل اصلی اینه که من از خوندن رمان لذت میبرم.