توضیحات
در ابتدای رمان سفر به دیار عشق می خوانیم… چهار ساله همه ازش متنفرن… پدر، مادر، برادر، حتی همه ی فامیل با نگاه های پر از نفرت دلش رو بدرد میارن… فقط و فقط به جرم بیگناهی، بیگناهی که تو دادگاه همه گناهکاره… تا اینکه بالاخره بعد از چهار سال غریبه ای رو میبینه که از هر آشنایی براش آشناتره یا شاید هم آشنایی که از هر غریبه ای براش غریبه تره… خودش هم نمیدونه ولی این میشه نقطه ی آغاز دوباره ای برای داستان زندگی اون…
اسم رمان: رمان سفر به دیار عشق
نویسنده این اثر: arameeshgh_20
ژانر رمان: عاشقانه، پلیسی، معمایی
گوشه ای از داستان رمان سفر به دیار عشق
روی یکی از نیمکت های پارک نشستم و به دنیای قشنگ بچه ها نگاه می کنم… عجب دلم گرفته مثله خیلی از روزا… دوست دارم سرمو بذارم رو شونه ی یه نفرو تا می تونم اشک بریزم و اون دلداریم بده… اما خیلی وقته که دیگه چنین آدمی رو توی زندگیم سراغ ندارم…واقعا چی شد که زندگیم به اینجا رسید…
انگار آخر راهم… حس می کنم تنها موجوده اضافه ی روی زمینم… با صدای گریه ی یه دختر بچه به خودم میام… رو زمین افتاده و کسی نیست که بلندش کنه… از رو نیمکت پارک بلند میشم و خودم به دختر بچه می رسونم… جلوش زانو میزنم وکمک می کنم بلند شه.
– خوبی خانم خانما؟
دختربچه با هق هق میگه: زانوم خیلی درد می کنه…
نگاهی به زانوش میندازم که می بینم زانوش یه کوچولو زخم شده… زخمش سطحیه…. از تو کیفم یه چسب زخم در میارم و رو زانوش میزنم. با مهربونی لبخندی میزنم و میگم: حالا زوده زود خوب میشه…اسمت چیه کوچولو؟
جلوی خوندن رمان داشتن الکل نکنید، به هیچ وجه به این افراد اعتماد نکنید که رویاپردازی های شما رو به خاطر بیاورند.
خب، تجربهام میگه که رمان خوندن واقعاً خیلی نفس گیر و جذابه!
هیچ چیز بهتر از خوندن کتابهای جدید نیست ولی رمانها برای من، همیشه جا خالی ویژه دارن.