توضیحات
ریحانه در رمان سایه صبر، دختری مهربون و ساکت است که بعد از سختیهای زیاد زندگیاش، ناخواسته دل میبازه به داریوش؛ دوست مغرور و خشن برادرش. احساسی که نه میتونه پنهونش کنه، نه جرات داره بیانش کنه. داریوش کمکم بهش نزدیک میشه، اما غرورش باعث میشه رابطهشون پر از فراز و نشیب باشه. توی این میان، ریحانه باید با احساسات خودش، نگاه اطرافیان و دردهای قدیمی کنار بیاد و تصمیم بگیره که برای عشقش بجنگه… یا بذاره بره…
اسم رمان: رمان سایه صبر
نویسنده این اثر: ماه
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی
گوشه ای از داستان رمان سایه صبر
مسواک و محکم تر روی دندونم کشیدم شاید اینطوری خشمی که توی وجودم زبونه میکشید رو کم کنم. با فکر به زهرا هر لحظه فشار دستم بیشتر میشد، تا وقتیکه که با سوزش لثه ام به خودم اومدم و مسواک رو از دهنم بیرون کشیدم! فردا تایم ملاقات بود..نمی دونستم چطوری قضیه رو به عادل بگم تا بیشتر از اینی که هست بهم نریزه!
رستا اونقدر از واکنشش ترسیده بود که همون روز اول باهام اتمام حجت کرد و گفت همراهم نمیاد و هیچ دخالتی توی این قضیه نداره. درحالیکه هنوزم از خشم دستام میلرزید مسواک و سرجاش گذاشتم و یه نگاه به صورت رنگ پریده ام انداختم واسه اینکه از این آشفتگی در بیام چند مشت آب سرد به صورتم زدم تا حداقل جلوی رستا ظاهرمو حفظ کنم.
پامو که توی خونه گذاشتم با دیدن رستا که بی تفاوت پوکه سیگارش رو توی نعلبکی خاموش میکرد پوزخندی زدم. بدون اینکه به روی خودش بیاره از حالت دراز کشیده در اومد و حینی که به پشتی کنارش تکیه میداد پرسید:
-سفره رو بندازم ؟!