توضیحات
دینا در رمان ساقه ترد تپش، به دنبال یافتن آرامشی که گم کرده، به خانه او پا میگذارد تا قلب تپندهای که آرام جانش بود، باز یابد. اما اسیر عشقی ناخواسته شده که نه توان پا پس کشیدن دارد و نه امکان پیشروی. قلب تپندهای که ضربانش به ساقه تردی میماند که با هر وزش نسیم عشق هراس شکستنش او را از قدم پیش گذاشتن و آشکار کردن دل بیقرارش باز میدارد…
نام این اثر: رمان ساقه ترد تپش
نگارنده: فیروزه شیرازی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان ساقه ترد تپش
«تو رو خدا نبرینش، شاید معجزه شد. شاید دوباره زنده شد. خاکش نکنید. حیف این تن و بدن نیست بره زیر خاک؟ من چه جوری دوریش رو طاقت بیارم؟ کجا میبریدش؟» مرگ را چگونه دیدی که رنگ شادی بر آن کشیدی؟ خواب را چگونه از چشمانم ربودی و زندگانی را در هم تنیدی؟
ای آفتاب زندگیام چگونه نبودنت را تاب بیاورم؟ چطور می توانست باور کند نبودنش را؟ چطور باید می پذیرفت که با دستان خودش نامه رفتنش را امضا کرده. آیا این خودش بود؟ خودش بود که رضایت به رفتنش داد؟ خودش بود که به پدر و مادرش التماس کرد تا رضایت بدهند؟ گفته بود باز هم میخواهد صدای قلب عزیزش را بشنود. گفته بود بدون این صدا نمیتواند به حیاتش ادامه دهد.
«ببین دادفر! من اصلاً باهات شوخی ندارم. باید صدای قلبت رو برام ضبط کنی. مخصوصاً وقتی از دو برمی گردی. اون موقع صدای قلبت واضح و بلنده. من خوب میشنوم. اصلاً بدون این گوشی هم راحت می شنوم. بعد از دوچرخه سواری که دیگه محشره!»