رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان زنهار
  • ژانر: #عاشقانه #هیجانی #معمایی
  • نویسنده: محدثه رجبی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1226

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان زنهار از محدثه رجبی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

زنهار یکی از مترادف‌های کلمه پناه است… قصه‌ی دختری رو روایت می‌کنه که کنار خانواده‌ش زندگی می‌کنه و روحیه‌ی هنری اون باعث شده دختر شاد و سر زنده‌ای به نظر برسه. سایه به واسطه‌ی رشته و شغلی که داره وارد رابطه‌ای می‌شه که از نظر خودش چندان جدی نیست؛ اما همین امر باعث می‌شه ناخودآگاه مسیر زندگیش با ورود اشخاصی که سر راهش قرار می‌گیرن تغییر کنه… آدم‌ها و ماجراهایی که خود به خود باعث اتفاق‌های شهر بی آبرو شدند. داستان از طریق دو راوی روایت میشه.

خلاصه رمان : زنهار

دست لرزانم را روی دستگیره قدیمی گذاشتم، فشار کوچکی کافی بود تا در با صدایی باز شود، چشم‌هایم در محیط قدیمی کافه چرخید، به دنبالش بودم اما خوب می‌دانستم که هرچقدر جست و جو کنم، او دست نیافتنی‌تر می‌شود، آب دهانم را به سختی پایین دادم، سعی داشتم قدمی به سمت جلو بردارم اما قدم‌هایم سنگینی می‌کردند، مثل همیشه توانی در پاهایم حس نمی‌کردم، اولین بار نبود اما همیشه درست مثل اولین بار بود، همان‌قدر مضطرب، آشفته حال …

به سختی پایم را از چهار چوب در داخل گذاشتم و روی پارکت های چوبی ایستادم. به سمت میز کنج کافه رفتم و جاگیر شدم. انگشت های یخ زده ام را روی چوب سرد میز گذاشتم. حتی انگشت های پایم هم درون نیم بوت های چرم از سرما یخ زده بودند. اینجا هیچ وقت تا این اندازه سرد نبود. شاید هم دمای هوای داخلی مثل اکثر اوقات گرم بود. ولی من سرما به بند بند سلول هایم نفوذ کرده بود. تنم را به لرز انداخته بود. دست زیر چانه ام زدم. به منظره کاملا سفیدپوش بیرون کافه خیره شدم. درخت رو به روی کافه، لخت از برگ رها شده بود.

شاخه هایش مملو از برف های تازه بودند. باد ریزی هر از گاهی برف ها را روی زمین می ریخت. آهی کشیدم. چه تقدیری برایم رقم زد خداوند! دانه دانه های برف آرام روی زمین افتادند. شیشه بخار گرفت. من با انگشت اشاره لرزانم حرف اول اسمش را همانجایی حک کردم که خودش انجام داده بود. موزیکی آرام در محیط کافه پخش شد و پسری کنارم ایستاد: – امروز هم چیزی سفارش نمی دید؟ سری تکان دادم و گفتم: –نه! پول میز رو حساب می کنم. بی حرف از کنارم رد شد. سر برگرداندم….

خلاصه کتاب
زنهار یکی از مترادف‌های کلمه ☆پناه☆ است، دست لرزانم را روی دستگیره قدیمی گذاشتم. فشار کوچکی کافی بود تا در با صدایی باز شود. چشم‌هایم در محیط قدیمی کافه چرخید. به دنبالش بودم اما خوب می‌دانستم که هرچقدر جست و جو کنم، او دست نیافتنی‌تر می‌شود. آب دهانم را به سختی پایین دادم. سعی داشتم قدمی به سمت جلو بردارم اما قدم‌هایم سنگینی می‌کردند و مثل همیشه توانی در پاهایم حس نمی‌کردم. اولین بار نبود اما همیشه درست مثل اولین بار بود. همان‌قدر مضطرب، آشفته حال!
خرید کتاب
رایگان
https://romankhaan.ir/?p=4890
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پی سهراب
    9 آذر -622 | 00:00

    سلام، آیا چندتا سایت اشتراکی برای دانلود رمان وجود داره؟

  • جهانیار
    9 آذر -622 | 00:00

    آیا رمان‌های صوتی نیز وجود دارند؟

  • پرسه
    9 آذر -622 | 00:00

    سلام، من می‌خوام یه رمان عاشقانه دانلود کنم، چه جاهایی بهترین رمان‌ها رو ارائه میدن؟

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!