توضیحات
رمان ریسیدن سپیده دم، داستان زندگی دختری جوان است که خودش را جای برادرش جا میزند تا برای خیاط امپراتور شدن رقابت کند. دختر جوان راهی سفر می شود تا سه لباس جادویی از خورشید، ماه و ستاره بدوزد. لحظه به لحظه ماجرایی هیجان انگیز رقم می خورد و به شکوه مخمل و با ظرافت گلدوزی. «رسیدین سپیدهدم» حکایتی که هم ماجراجویی حماسی و هم قصه ی پریان است.
اسم رمان: رمان ریسیدن سپیده دم
نویسنده این اثر: الیزابت لیم
ژانر رمان: عاشقانه، فانتزی، ماجراجویی
گوشه ای از داستان رمان ریسیدن سپیده دم
اگر از من بخواهی مرغوب ترین نخ یا کاموا را بریسم، می توانم با چشم بسته این کار را سریع تر از هر مرد دیگری انجام دهم؛ اما اگر از من بخواهی دروغی بگویم، به لکنت می افتم و دروغی هم به ذهنم نمی رسد. هیچ وقت استعداد قصه بافی نداشتم. برادرم کیتون بهتر از هر مرد دیگری این را می داند.
وقتی همه چیز را به او می گویم، از سه کار غیرممکنی که به من سپرده شده بود، از شیاطین و ارواحی که در سفرم با آنها روبرو شدم و از افسونی که امپراتوران را احاطه کرده بود، با اینکه ابروهایش یکی دو باری بالا می رود، اما حرفم را باور می کند. اما بابا (پدرم) حرفم را باور نمی کند.
سایه هایی که پشتشان پنهان شده ام، نمی توانند او را فریب بدهند. بابا می فهمد که پشت لبخندی که یه کیتون نشان می دهم، چشمانی سرخ و جریحه دار قرار دارد. این چشم ها از ساعت ها یا حتی روزها گریستن متورم شده اند. چیزی که نمی تواند ببیند این است که با این که اشک هایم روی گونه هایم خشک می شوند، دلم سنگ است.