رمان خوان
دانلود رمان
رمان رویا فروش
  • حجم: 1.71 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

توضیحات

در بخشی از رمان رویا فروش می خوانیم… برف ریز و یک دستی می بارید. از آن برف هایی که مامان همیشه می گفت قصد ماندن دارد. نیکا خیلی سخت حواسش را روی کتاب ادبیات متمرکز می کرد اما نگاهش، مثل بیست و چهار جفت نگاه دیگر گاهی به سوی پنجره متمایل می شد و شوقی پچگانه زیر پوستش می دوید. دبیر ادبیات بر خلاف طبع لطیف درسش، خشن و سختگیر بود و با چشم غره های مداوم کارش را پیش می برد. انگار نه انگار برف می بارید!

نام این اثر: رمان رویا فروش
نگارنده: آرا
سبک: عاشقانه

قسمتی از رمان رویا فروش

خوشبختانه حواس خـانم عراقـی بـه جـزوه اش بـود و سـعی مـی کـرد مثـال مناسـبی پیـدا کنـد. نیکـا مـی دانســت ســوده از بلنــد گفـتن حــرفش وحشـتی نــدارد. بنـابراین ســریع زیــر لــب جــوابش را داد: ده دیقه دندون رو جیگر بذاری زنگ خورده.

سوده با حرص نوک پرگار را داخل یکی از گلبرگ ها فرو کرد: مثبت خرخون.
بـالاخره زنـگ خـورد و خـانم عراقـی رضـایت داد بـاقی درس را بـرای جلسـه ی بعـد بگذارنـد. بچـه هــایی کــه تــا دو دقیقــه پــیش بــه روح حــافظ و ســعدی درود مــی فرســتادند و “جمیعــا” حالشــان از استعاره بهـم مـی خـورد سـر حـال آمـده بودنـد و جیـغ کشـان از پلـه هـا پـایین مـی رفتنـد.

سـوده هـم دست نیکا را می کشید و او را میان جمعیت پیش می برد: نمی خوای دو تا جیغ بکشی؟
نیکا بلند خندید و تقریبا داد زد: نه ممنون راحتم.
به دم در که رسیدند سوده بدون ژاکت بیرون پرید…
– یخ می زنی بدبخت، یه چیزی بپوش.
مطیعانــه کولــه اش را در آغــوش نیکــا انــداخت و ژاکــتش را بیــرون کشــید: در کیفمــو ببنــد خــیس نشه مامان…

خرید کتاب
30,000 تومان
https://romankhaan.ir/?p=29746
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!