توضیحات
داستان رمان رویای انار، سرگذشت زندگی یه دختر عمو و پسر عمو هست که خیلی همدیگه رو دوست دارن و با هم قول و قرار ازدواج گذاشتن. اما حسادت بقیه مانع رسیدن اون ها بهم میشه. دختر قصه که تنهاست به اجبار بقیه، با یه افغانی ازدواج می کنه و به زور از ایران میره و توی کشور غریب خیلی عذاب می کشه ، پسر قصه هم میره جنگ و اسیر میشه … اما دختر قصه که اسمش مارال وقتی که می فهمه حامله اس ، اون وضع رو تحمل نمی کنه و از اونجا فرار می کنه …
نام این اثر: رمان رویای انار
نگارنده: فاطمه درخشانی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان رویای انار
– اکبر حواست کجاس؟ چرا داری چرت میزنی؟ با توام، چند تا سبد از ته انباری بردار بیار اینجا…الان میارم…
کمی به پهلو چرخیدم. دلم می خواست تا لنگ ظهر بخوابم. اما مگه سر و صدای توی باغ میذاشت که باز خواب مهمون چشم های خسته ام بشه.
– یکی اون در و باز بذاره، احسان کم کم میرسه. بچه ام یه وقت پشت در نمونه.
با شنیدن اسم احسان چشمهام ناخواسته باز شدن. احسان داشت می اومد؟ احساس عزیز من؟! و من هنوز توی رختخواب بودم؟! سریع بلند شدم و توی جام نشستم.
دستمو گذاشتم جلوی دهنم و با ذوق جیغ خفه ایی کشیدم و بعد دست دیگه ام رو، توی موهای بلند و گره خورده ام کشیدم. امروز باید از همیشه قشنگ تر میشدم. باید جور به خودم می رسیدم که احسان چشم ازم برنداره…اوووف..احسان خیلی چشم پاک بود…