| سه شنبه 16 اردیبهشت 1404 | 22:00
رمان خوان
دانلود رمان
رمان راه چمان
  • نام: راه چمان
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی، تاریخی
  • نویسنده: آزیتا خیری
  • ویراستار: رمان خان
  • تعداد صفحات: 745
  • حجم: 2.57 مگابایت
  • منبع تایپ: romankhaan.ir

توضیحات

من زاده قزوینم، اما اصالتا اهل آذریایجانم. ولی تقریبا همه سال‌های عمرم رو در این شهر گذروندم. قزوین رو دوست دارم. هنر بی‌بدیلش، ابنیه‌های تاریخیش که تلنگر نگارش بوی درختان کاج شد، حتی لهجه شیرینش برام ارزشمنده و البته که دوستان نزدیک می‌دونن از اینکه شهر من داره با طنزهای سخیف و لودگی به مخاطب معرفی می‌شه دلگیرم. رمان راه چمان یک قصه اپیزودیک خواهد بود با پیرنگی که در بستری از تاریخ این شهر روایت می‌شه…

اسم رمان: رمان راه چمان
نویسنده این اثر: آزیتا خیری
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، تاریخی

گوشه ای از داستان رمان راه چمان

خان جان از بالا تا پایینم را نگاه می کند و بعد وقتی تسبیحش را تندتر می چرخاند می گوید: اینا ر کی دیدیا، سلام نمدیا؛ بشت گوفته باشم!
بقیه حرف هایش را چشم بسته هم می دانم. با آن چشم های ورقلمبیده توی ذهنم تکرار می کند: سادات خانم خیلی وقته اون ور جوبه، مام این وریمان!

دقیق تر نگاهش می کنم. هنوز دارد می گوید: سلام ملیک با اینا حرام سا! خلاص!
خنده ام می گیرد و وقتی مقابل آینه مقنعه ام را مرتب می کنم جواب می دهم: اینهمه سال قهر بودیتان، چه فایده داشت براتان؟ غیر اینکی هی ا گوشه پنجره هم پاییدتان و تو صف نانوایی واسه هم ترش کردیتان، چیزی هم شد؟

خان جان گیس حنا بسته اش را عقب می زند و ابرو می کشد. توی آینه می بینمش: تو غصه قهر ما ر میخوری یا دلت شور دیه ای مزند؟
بحث بی فایده ست. کیفم را برمی دارم و زیر لب می گویم: خداحافظ!
جوابش را نمی شنوم. جلوی در می بینمش که روی صندلی پلاستیکی می نشیند و گوشه پرده را آرام کنار می زند. می شناسمش. مرا می پاید که یک وقتی به قول خودش با چشم دریدگی به پسر سادات خانم سلام ندهم!

خرید کتاب
45,000 تومان
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romankhaan.ir/?p=32109
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
فهرست نویسندگان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!