توضیحات
داستان رمان راز دلبند، درباره یک دختری است که در خانواده ای سختگیر بزرگ شده و در دانشگاه با پسری آشنا میشه و عاشقش میشه ولی پسره با یک هدفی وارد زندگی دختره شده که کل زندگی اش را تغیر میدهد…
نام این اثر: رمان راز دلبند
نگارنده: شیرین نورنژاد
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان راز دلبند
نگاه خسته اش را به شماره های آسانسور داد. عددها یکی پس از دیگری به رنگ قرمز درمی آمدند و محو میشدند. صدای آهنگ ترانه ی معروف فریدون فروغی توی فضای اتاقک آسانسور پخش میشد و زیر لب به جای خواننده می خواند:
“-حالا رفتی و من، تنهاترین، عاشقم رو زمین… تنها خاطراتم، تو بودی، فقط همین.. حالا رفتی و من…
شماره ی ده نمایان شد و آهنگ قطع شد. و ثانیه ای دیگر، در آسانسور باز شد. با نفس عمیقی بیرون آمد و نگاه گذرایی به راهروی پهن و روشن مجتمع انداخت. درهای چوبی و بزرگ و کنده کاری شده را یکی از پس از دیگری از نظر گذراند. و درست روبروی واحد 106ایستاد.
کلید از توی جیب کت سیاه رنگش بیرون کشید و شروع به زدن سوت ریتم دار کرد. ریتم همان آهنگ معروف توی آسانسور… در را باز کرد و داخل شد. دسته کلید را به جاکلیدی هوشمند آویخت و چند ثانیه ی بعد، هالوژن های دور تا دور سالن بزرگ روشن شد. در را بست و همچنان سوت میزد. یک ریتم… با خستگی… یا شاید هم نه!