توضیحات
داستان رمان رئیس خلافکار، روایت پسر خلافکاری است که برای گرفتن ارث و میراث باباش، بهار رو قربانی زندگی پرتلاطم خودش میکنه. دریغ از اینکه…
اسم رمان: رمان رئیس خلافکار
نویسنده این اثر: شیوا الماسی پور
ژانر رمان: عاشقانه، هیجانی
گوشه ای از داستان رمان رئیس خلافکار
من بهار راد هستم. وقتی کوچیک بودم پدر و مادرم رو از دست دادم و پیش مادربزرگم زندگی میکنم. تنها کسی که توی دنیا دارم اونه. بعد از اینکه مامان بزرگم مریض شد، نتونستم درس بخونم و برم دانشگاه وفقط بفکر اینم کار کنم. اما کی به یه دختری که حتی دیپلم نداره کار میده!
غرق در افکارم بودم که با صدای مامان بزرگ به خودم اومدم. بلند شدم اماده شدم وکیفم برداشتم و از اتاق رفتم بیرون. مامان بزرگ سفره صبحونه رو انداخته بود تا منو دید گفت:
_کجایی دخترم یک ساعت دارم صدات میزنم بیا صبحونت رو بخور.
لبخندی زدم کنارش نشستم و گفتم:
_ببخشید ملکم
با مهربونی لبخندی زد و برام چایی ریخت بعد از اینکه صبحونم رو خوردم، بلند شدم صورتش رو بوسیدم و از خونه زدم بیرون به امید اینکه ایندفعه شاید کاری پیدا کنم. سوار تاکسی شدم به چندجایی سرزدم اما یا مدرک دانشگاهی میخواستن یا تسلط به زبان های خارجی که متاسفانه من هیچ کدوم نداشتم دیگه کلافه شدم خواستم برگردم خونه که به یه ساختمان بزرگ رسیدم که روی تابلوش نوشته بود شرکت مهندسی آریامهر…