توضیحات
داستان رمان دودمان قو در مورد نوا بلاگر معروفی هست که زندگی عاشقانه ش با کسی که دوستش داشته به هم خورده و برای انتقام زن پدر اون آدم شده. در یک سفر کاری متوجه میشه که خانواده ی گمشده ای در یک روستا داره و در عین حال بطور اتفاقی با عشق سابقش رو به رو میشه که این سرآغاز اتفاقات و تنش های جدید در زندگیشه.
نام این اثر: رمان دودمان قو
نگارنده: منیر کاظمی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان دودمان قو
عرق از پشت گردنم مهنا پیچ و تاب نارنجی موها را طی کرد و سرید روی پوست سفید روشن. مهنا در قابلمه را برداشته و به قل قل ریز و بی سر و صدای خورشت نگاه می کرد. با دست بخار را پس زد و خم شد روی قابلمه. بوی خوبی می داد. همان بویی که باید در نیمه های راه پخته شدن بدهد. بوی مسیر جا افتادن.
وقت خم شدن گردنبندش آویزان می شد و به قابلمه میخورد. مثل همیشه گردنبند را با دست می گرفت و در پیراهن فرو می برد. با آنکه این وقت ها اذیتش می کرد و در زمان های بخصوصی که نمی دانست چه وقت است باعث حساسیت می شد و دانه های ریزی روی پوستش به جا می گذاشت هیچوقت بازش نمی کرد.
از بچگی همیشه همراهش بود و تنها یکبار بازش کرده بود آنهم برای تعویض زنجیرش. به خصوص این چند ماه اخیر. در قابلمه را گذاشت «خب اینکه خوبه.» دست پشت گردنش کشید و رد عرق را پاک کرد. پنجره ی نیمه باز آشپزخانه ی بزرگش را بازتر کرد. نسیم که روی گردنش رقص گرفت چشم هایش را بست و عطر بهار را به سینه کشید.