توضیحات
در بخش های ابتدایی از رمان ده درجه زیر صفر می خوانیم… خسته از صدای سرسام آور موسیقی، ظرفهای کثیف را به آشپزخانه بردم. دلم از بالا و پریدنهای مداوم مهمانها پیچ میخورد. از شیر آب لیوانی پر کردم و بیتوجه و به گرم یا سرد بودنش یکنفس سرکشیدم بلکه حالم را بهتر کند. خوبی؟ به سینک پشت سرم تکیه زدم و چشم بسته برای مرضیه که برخلاف من از این هیاهو لذت میبرد و هر ازگاهی دور از چشم دیگران قری هم به کمرش میداد سر بالا انداختم…
اسم رمان: رمان ده درجه زیر صفر
نویسنده این اثر: عاطفه انصاری
ژانر رمان: عاشقانه
گوشه ای از داستان دانلود رمان ده درجه زیر صفر
خرده شیرینی هایی که روی مقنعه اش ریخته بود را تکاند و بی توجه به بی میلی ام یکی از شیرینی ها را داخل دهانم گذاشت.
– بخور انقدر غر نزن. یکی دو ساعت دیگه تمومه.
نگاهی به دور و برش انداخت و کمی نزدیک تر شد.
– می خوای برات غذا بکشم بری تو حیاط بخوری؟
مرضیه همانی بود که در همه حال می توانست حال مرا خوب کند. گاهی به انعطافی که در برابر مشکلات داشت غبطه می خوردم. آنقدر سرزنده و شاداب بود که اگر در محیط کار با او آشنا نشده بودم هرگز در مخیله ام نمی گنجید که او هم دردی در سینه اش داشته باشد.
خدا می داند اگر همین ارتباط نصفه و نیمه را با او نداشتم، حتی لبخند زدن را هم فراموش می کردم.
– هنوز از بار قبل عبرت نگرفتی؟
دست های تپل و سبزه اش را بی خیال در هوا تکان داد و به آرامی لب زد:
– این جماعت تا آخر عمرشون به ماها محتاجن. من و تو نباشیم گند از زندگیشون بالا میره. پس بکن که یه مو از خرس کندن هم غنیمته.