توضیحات
در بخش ابتدایی از رمان دلبر بلاگردان می خوانیم… من تا پایان این راه را خواهم رفت حتی اگر به قیمت جانم تمام شود. من میروم تا کسانی را که از دست داده ام نجات دهم من میروم تا حسرت های پوچ و تهی مرا به قعر آتش زندگی نکشاند. آری من ادامه میدهم من خود را فدا میکنم تا کسی جز من فدا نشود…
اسم رمان: رمان دلبر بلاگردان
نویسنده این اثر: آیلار مومنی
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، جنایی
گوشه ای از داستان دانلود رمان دلبر بلاگردان
بالاخره آقای جبلی مدرکم رو آورد و دفتر تحویل مدارک رو گذاشت جلوم امضا کردم و پاکت رو گرفتم. می دونستم اگه زود نپیچونم، آقای جبلی میخواد تا عصر قصه بگه. زود ازشون خداحافظی کردم و از اتاق بیرون پریدم. داشتم تندتند از پله ها پایین میومدم که صدای بلند آقای جبلی رو پشت سرم شنیدم که میگفت :
-به آقای مهندس سلام برسون دختر.
خندیدم و زیر لب زمزمه کردم:
– چشمممم. هوار نکش سرصبحی.
قدم زنان از فضای زیبای حیاط دانشکده آروم به سمت ماشین بابا که بیرون دانشگاه منتظرم بود حرکت کردم. توی ماشین پریدم و پاکت به دست، رو به بابا گفتم:
– تامام ددی.
خندید و حرکت کرد.
– کجا داری میری بابا؟
بابا دستی به ریشه اش کشید و دنده عوض کرد و خونسردانه جواب داد:
– میریم مرکز کارآموزی تو برای مصاحبه. جیغ خفیفی کشیدم.
– بابا؟ چرا بهم نگفتین دو تا کتاب بخونم. الان برم اونجا مثل گلکلم نگاهشون میکنم. بابا تورو خدا دور بزن سمت خونه، من آماده نیستم.
بابا همونجور ریلکس گفت:
– تو آماده بودن نیاز نداری که. همه چی رو بلدی.
اوهوم، دوستان، یه رمان جدید پیدا کردم که حتماً دنبالش برین.
خوندن این داستان فرصتی برای برداشتن درسهایی از ذهن و بافتهای جدید از زبان و نگارش بود.
رمانها باعث میشه من بتونم به دنیای خودم فرار کنم و اوقات آزادم رو به بیکاری نگذرانم.