توضیحات
رمان در سیاهی شب، درمورد دختری به اسم رزاس است که نامزد آریا یکی از خلافکارای شهره و رزا از هویت اصلی آریا خبر نداره. دراین میان اتفاقاتی میوفته که رزا با دشمن خونیه آریا، دامون سرد آشنا میشه و…
نام این اثر: رمان در سیاهی شب
نگارنده: زهرا شایلین
سبک: عاشقانه، مافیایی، بزرگسال
قسمتی از رمان در سیاهی شب
آریا رفت منم اونارو کشوندم سمت خودم…اسلحمو بیرون آوردم و شروع کردم به شلیک کردن…لامصبا خیلی بودن…از بس دویده بودم پاهام خسته شده بود…
یکی از اونا: بگیرینش…
اه سیریشا…بهش شلیک کردم که خورد تو کتفش. بعدی رو هم با بی رخمی تمام زدم تو سینش…
همینجور می دویدم که دیدم انگار کسی دنبالم نیست. قدم هامو آروم کردم. نشستم یه گوشه تا نفسم بیاد سرجاش. پووف یه خشاب تموم کردم فقط یه گلوله داشت. (خوب توهم میرفتی دیگه) خندم گرفت. با اسلحم حرف میزدم…هی خدا یهو گوشیم زنگ خورد. آریا بود تماسو وصل کردم.
+الو
-خوبی رزا؟
+آره بسته سالمه؟
-اره بلند شدم که یهو سردی چیزی رو پشت سرم حس کردم
-اسلحتو بنداز زمین و دستاتم ببر بالا زود
نه من نباید گیرشون بیفتم نه نه…صدای آریا از پشت گوشی میومد که گوشی رو قطع کردم و برگشتم که مرد سیاه پوشی با چشمای مشکی نافضی رو روبروم دیدم…