توضیحات
رمان درمان مرگ جلد سوم از مجموعه داستانی دونده ی هزارتو است. در این جلد از رمان «اهرامن» همهچیز را از «توماس» گرفته است: زندگیاش، حافظهاش و حالا دوستانش؛ بیشه نشینها. اما سرانجام وقت پایان است. آزمونها پس از آزمایشی نهایی به اتمام میرسد. «توماس» بیش ازآنچه «اهرامن» فکر میکند، به خاطر میآورد و همین کافی است تا «توماس» نتواند یک کلمه هم از گفتههای آنها را باور کند….
نام این اثر: رمان درمان مرگ
نگارنده: جیمز دشنر
سبک: تخیلی، ماجراجویی، هیجانی
قسمتی از رمان درمان مرگ
بو داشت توماس را به تدریج دیوانه می کرد. نه سه هفته تنها بودن، نه دیوارها، سقف و زمین سفید، نه نبود پنجره یا این حقیقت که هرگز چراغ ها را خاموش نمی کردند؛ هیچکدام نه! فقط بو دیوانه اش می کرد. ساعتش را از او گرفته بودند؛ سه بار در روز دقیقا یک نوع غذا به او می دادند؛ تکه ای گوشت، پوره سیب زمینی، هویج خام، تکه ای نان و آّب.
هرگز با او حرف نمی زدند و کسی را به اتاق راه نمی دادند. نه کتابی، نه فیلمی، نه هیچ بازی ای. انزوای کامل. حالا بیش از سه هفته گذشته بود؛ گرچه دیگر زمان از دستش در رفته بود و به طر کاملا غریزی تخمین می زد. سعی می کرد حدس بزند چه موقع شب فرا می رسد تا مطمئن شود فقط در ساعت های معمول می خوابد.
وعده های غذایی کمک می کرد، گرچه به نظر نمی رسید به طور منظم بیایند. گویی قرار بود احساس آشفتگی کند. تنها بود؛ در اتاقی بی رنگ که تنها استثناهایش توالت فلزی تقریبا ناپیدایی در گوشه ای از اتاق و میز چوبی و قدیمی بود که توماس استفاده ای از آن نداشت.