توضیحات
دختری به نام نفس در رمان دختری در لباس یک پسر، تصمیم میگیرد دنبال ورزشی که سالها به فکرش بود برود. نفس کاملا تصادفی سر از زمین بازی پسرها در می آورد و تفاوت زمین بازی پسرها را با دختران با چشم خود میبیند؛ شهرت و امکانات آنها! نفس تصمیم میگیرد در ظاهر یک پسر وارد تیم پسران شود. اول فقط برای امتحان کردن بود؛ ولی او ماند و یک چیزی که نفس را جذب کرد و…
اسم رمان: رمان دختری در لباس یک پسر
نویسنده این اثر: آرمیتا حسینی
ژانر رمان: عاشقانه، طنز
گوشه ای از داستان رمان دختری در لباس یک پسر
سخن نفس: علاقه که در میان باشد جنسیت سکوت میکند. مرزها را جا به جا میکنم تا به دنیا نشان دهم فوتبال فقط برای شما مردان نیست! تلاش میکنم برابر؛ ولی شما نه، بیشتر از شما! من قرار است دیده شوم. من نفس مرزهای جنسیتی فوتبال را جا به جا میکنم که بدانید ما دختران هم دیده میشویم.
راهم سخت است! لباس شما را تن میکنم؛ اما با ظرافت های خودم می جنگم. میدوم و میدوم و میدوم، میرسم به مسابقات کشوری شما! همین بود تمام پزهایتان از فوتبال؟ اما مسیر من فراز و نشیبش بیشتر بود! فرازی مثل… همراه پدرم وارد سالن فوتسال شدیم؛ پدرم اندکی تعلل کرد و بعد گفت:
– نظرت چیه؟ بریم ثبت نام؟
نگاهی کلی به سالن انداختم، به نظرم اصلا جای خوبی نبود؛ از مدل و امکانات نداشته اش خوشم نمی آمد.
من: میدونین من بعداً خودم میام ثبت نام؛ بقیه سالن ورزشیها رو هم می بینم شاید بهتر بود.
پدرم لبخندی با رضایت زدو دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت که در ماشین منتظرم است! لبخند جذابش همیشه برایم خوشایند بود؛ وقتی کنارش می ایستادم احساس کوچیک بودن میکردم.