توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان دختری از جنس شیطان از raheleh.dm با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ستاره دختر پرورشگاهی که وارد عمارت فرجام فرها میشه تا از پویان پسر فلج فرجام فرها پرستاری کنه، ولی این بین با پیمان پسر شیطونی وارد رابطه میشه و وقتی پویان رابطه ستاره با برادرش رو میبینه از حسادت وقتی یه روز عمارت خالی بود به ستاره دست درازی می‌کنه و اونجاست که ستاره می‌فهمه پویان اصلا فلج نیست و حالا بین دو برادر گیر افتاده و…
خلاصه رمان : دختری از جنس شیطان
“ستاره” صبح همین که از در اتاقم رفتم بیرون همزمان با من پیمان هم از اتاقش اومد بیرون. انگار دیشب رو خوب به خاطر داشت که با دیدنم کلافه دستی به پشت گردنش کشید و خواست حرفی بزنه که پویان در اتاقش و باز کردو اومد بیرون. با دیدنمون اونم وسط سالن، پوزخند کمرنگی زد که از چشم من دور نموند. _ستاره برو برام صبحانم و بیار میخوام تو اتاقم بخورم، دهن باز کردم حرفی بزنم که خودش متوجه شد و ادامه داد: _برو دیگه چرا وایستادی بر و بر نگام میکنی! از حرص و عصبانیت دستام و مشت کردم و پاکوبان از پله ها رفتم پایین. هنوز از دو تا پله بیشتر پایین نرفته بودم که حرف
زدنش با پیمان به گوشم رسید و بی اختیار سر خم کردم تا به حرفاشون گوش بدم. پویان: پیمان از این دختر فاصله بگیر نبینم دورو برش باشی. صدای پوزخند پیمان و شنیدم و پشت بندش صدای پاش: _چرا برادر عزیزم؟ نکنه دوسش داری؟ آخی طفلکی آره دوسش داری؟ ولی خب میدونی که هیچ دختری عاشق توی مریض نمیشه پس فکرای بیخود تو سرت راه نده. _ایناش به تو ربطی نداره گفتم ازش فاصله بگیر پس بگیر، چیه پانیذ کمته؟ _من مجبور نیستم به حرفای تو گوش بدم داداش بزرگه، درضمن میدونی چیه اووم پانیذ یکم همچین برام تکراری شده دیگه باهاش بهم خوش نمیگذره.
از طرفی از ستاره هوم همچین بگی نگی خوشم اومده دختر جذابیه. _خفه شوووو. با داد پویان ترسیده شونه هام پرید بالا و برای اینکه متوجه حضورم نشن، یه پله دیگه پایین تر رفتم. از کنجکاوی داشتم میمردم که بدونم ادامه بحثشون چی میشه یعنی پویان من و دوست داره؟ یا پیمان بد متوجه شده. آره بابا حتما بد برداشت کرده وگرنه پویان با اون وضعش و چه به عاشقی. دوباره صدای بلند پویان تو سالن پخش شد و باعث شد باز گوش تیز کنم و ادامه بحثشون و بشنوم. _چیه حالا از پانیذ خسته شدی و میخوای یکی دیگه رو تست کنی؟ ولی اینو بدون من نمیذارررم. فهمیدیییی!!
همیشه امیدوارم که شخصیت‌های جذاب رمان با تنهاییم همراه باشند.
با داشتن این به عنوان گزینه، دوست دارم صبح ها که بیدار میشم با خودم یکسری وقت در آرامش و بیشتر به ورزش سپری کنم.
واقعا فرقی نمی کنه که پشت کدام صفحه باشی، خوندن یه کتاب همیشه بهترین مهارتی که می تونید یاد بگیریده.