توضیحات
رمان دالان آتش خاطرات فردی را روایت می کنه که برادر خود را در آتش سوزی از دست داده. خاطرات گاهی یه اسم، یه عکس، یه آهنگ، میتونه پرتت کنه به ناشناختهترین جای ذهنت. جایی که حالا آرامگاه صدها «خاطرهی خاموش» شده. خاطراتی که بدون هیاهو، یادآور روزای خاص زندگی هستن و برای بیدار شدن، فقط به یه تلنگر کوچیک احتیاج دارن. یه تلنگر کوچیک که میتونه حاصلش حلقه زدن اشک توی چشم یا افتادن لبخند روی لب باشه. یه وقتا که اتفاقی این خاطرهها بیدار میشن…
اسم رمان: دالان آتش
نویسنده این اثر: آیلار
ژانر رمان: عاشقانه، خون_بسی
گوشه ای از رمان دالان آتش
اگه قرار باشه همه آرزوها براورده شه، همه چی بهم میریزه. تو باید یاد بگیری قانع باشی. هرچیزی که داری رو، ممکنه یه روز از دست بدی؛ پس ازش نهایت لذت رو ببر. چون چیزی که الان داری، ممکنه فردا نداشته باشی. به هیچکس وابسته نباش؛ چون هیچکس موندنی نیست. اگه قرار باشه بین دو نفر یکی رو انتخاب کنی، خودتو انتخاب کن. یادت باشه هیچکس متفاوت نیست و فقط تو اونو متفاوت میبینی.
آدما زودتر از چیزی که فکرشو بکنی رنگ عوض میکنن و تغییر میکنن .به هیچکس اعتماد نکن اما تظاهر کن که اعتماد داری از آدمایی که دوسشون داری فاصله بگیر و از کسایی که دوست ندارن فرار کن. بالاخره میرسه اون روز چیزی نمونده ساره داداش … نتونستم نجاتت بدم؛ ولی به خدا قسم تک تکشونو نابود میکنم. تک تکشونو.
با همین فکرا متوجه نشدم کی رسیدم. کارخونه از ماشین پیاده شدم و کراواتمو شل کردمو با قدمای محکم رفتم سمت کارخونه. یکی از اون محافظا با دیدنم گفت : سورنا مطلق ؟ سرمو براش تکون دادم و با صدای محکم و سردی گفتم : خودم هستم! ریئس منتظرته بی توجه بهش وارد کارخونه شدم. دور تادور اشپزخونه پر بود از بادیگارد!!