رمان خوان
دانلود رمان
رمان دارکوب
  • حجم: 20.5 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

توضیحات

شخصیت رامین در رمان دارکوب، یک مهندس قابل و باسواد است که به سوزان دخترهمسایه علاقه منده. با گرفتن پیشنهاد کاری از شرکتی در استرالیا، با سوزان ازدواج می کنه و عازم غربت میشن. ولی زندگی همیشه طبق محاسبات اولیه، پیش نمیره و….

نام این اثر: رمان دارکوب
نگارنده: پاییز
سبک: عاشقانه

قسمتی از رمان دارکوب

لیوان قهوه به دست به اتاق خواب رفتم، هنوز بیدار نشده بود. پتو را روی شانه های بیرون افتاده اش انداختم و گونه اش را بوسیدم. از دعوای دیشب پشت به من کرده و خوابید، حتی وقتی شب بخیر گفتم، خودش را به خواب زد! شایدهم واقعا خواب بود؟! بی اختیار چشمم به لباس خواب حریرش افتاد که بعد از دلخوری دیروزمان با عصبانیت روی مبل گوشه اتاق پرت کرد.

لباس را تا کردم و داخل کشو، کنار باقی لباس های خوابش گذاشتم. دستم بی اختیار به سمت گیپور لباس های حریر می لغزید و خاطرات خوبمان، شیطنت ها، خنده ها، تفریحات و هم آغوشی هایمان. از آیینه دیدم که به من زل زده. لباس حریر تا شده را بیرون کشیدم و سریع به سمتش برگشتم. فرصت نکرد چشم ببندد و خودش را دوباره برایم به خواب بزند.
– بیدار شدی؟ پاشو اینو بپوش ببینمت! دیشب که پیچوندی!

گوشه دماغش چین افتاد و چشمهایش را درحدقه چرخاند.
– خیلی پررویی رامین …. خیللیی ها … یه ذره دو ذره نه!
قلپی از لیوان قهوه دستم سرکشیدم و سرم را به علامت نفهمیدن تکان دادم.
– چی میگی؟ پاشو ببیمنت، دماغوی زشت، پاشو… زودباش.
کوسن را به سمتم پرت کرد و اگر جاخالی نمی دادم، به لیوان قهوه میخورد.
– دلم میخواد کله ت رو بکنم، اینقدر از دستت عصبانیم.
لیوان را روی میز پاتختی گذاشتم و عینکم را درآوردم، احتمال داشت مقاومت کند برای نبرد تن به تن. روی تخت کنارش دراز کشیدم که پتو را روی سرش کشید. دستم زیر تنش خزید….

خرید کتاب
35,000 تومان
https://romankhaan.ir/?p=29715
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!